تاریخ انتشار
پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۴۴
کد مطلب : ۵۰۲۹۴۵
تحلیلهای انتخاباتی کبنانیوز؛
بخش دوم) شکست مهدی روشنفکر و پیروزی محمد بهرامی / روایتی از آغاز دوران تازهای از سیاستورزی در بویراحمد، دنا و مارگون / نقش «شانس» در تبیین وضعیت موجود، چه میزان است؟
۱
کبنا ؛یازدهم اسفند ۱۴۰۲ که نقطه پایان چهار سال حضور مهدی روشنفکر در بهارستان و آغاز نخستین تجربه نمایندگی محمد بهرامی بود، صحنه سیاست بویراحمد، دنا و مارگون را وارد دورهای تازه از فعالیت سیاسی کرد. دورهای که با سقوط بالگرد رئیس جمهور و به ریاست جمهوری رسیدن مسعود پزشکیان، شانس کنشگری محمد بهرامی را افزایش داد.
به گزارش کبنا، در یازدهم اسفند 1402 علیرغم تمام امیدی که مهدی روشنفکر و تیم رسانهایاش داشتند، محمد بهرامی به عنوان نماینده مردم شهرستانهای بویراحمد، دنا و مارگون راهی مجلس شد. روشنفکر با تمام فرازها و فرودهایی که در طول سالهای 1398 تا 1402 داشت، از راهیابی به مجلس دوازدهم بازماند تا برچسب نماینده تکدورهای را یدک بکشد.
روشن بود که بخش زیادی از بدنه هوادار روشنفکر از او عبور کرده بودند؛ حتی تیمی که کمک کرده بود او نماینده مجلس شود نیز از او جدا شده بودند. نکته جالب ماجرا اینجاست که عدم برنامه، تشکیلات و گفتمان منسجم و برخی تکرویها از یک طرف و گرایش به سمت محمد بهرامی از طرف دیگر، موجب شده بود روشنفکر نتواند برای بار دوم راهی مجلس شود. روشنفکر تا پیش از رسیدن به بهارستان، نه یک شخصیت سیاسی، بلکه بیشتر یک لیدر محلی بود که به نظر میرسید پیروزی را ارجح بر گفتمان سیاسی مشخص میدانست. این مسأله را میتوان در حمایتها و همراهیهای او دید؛ در دورهای از یک اصلاحطلب و در دورهای هم از اصولگرایان حمایت میکرد. گویی چندان مهم نیست با چه جریانی همراه است؛ چرا که به نظر میرسد «جریان» برای او فرع بر «پیروزی» است. بالاخره در سال 1398 توانست طبق شرایطی پیروز شود و چهار سال نماینده بویراحمد، دنا و مارگون باشد.
پس از شکست در یازدهم اسفند، به نظر میرسید بار شکست به گردن تیم و اتاق فکرش افتاد و برخی در پی آن بودند که آنها را مقصر شکست جلوه دهند. اما در واقعیت، بسیاری معتقدند که این تیم بیشتر در نقش یک سپر دفاعی برای روشنفکر عمل میکرد و در عمل، تصمیمگیرنده اصلی در تمام موضوعات خود روشنفکر بود.
هر چند این شکست نتیجه تغییر میدان سیاسی در این حوزه انتخابیه بود و روشنفکر نتوانست در این میدان سرمایه و منابع لازم را برای پیروزی در مقابل بهرامی به دست آورد، اما آنها سعی کردند با کتمان این مسأله، آدرس دیگری بدهند. بحث از پولپاشی را مطرح کردند تا این شکست آشکار، چندان به چشم نیاید. روشنفکر در تریبون یکی از رسمیترین نهادها در کشور یعنی مجلس شورای اسلامی، بحث از ناتوانی در برگزاری انتخابات سالم را پیش کشید و خرید و فروش آراء در انتخابات را مشهود خواند. روشنفکر حتی در خصوص استفاده از شناسنامه اموات گفت و ادعا کرد که برخی افراد با شناسنامه افراد فوتشده رأی میدهند! این ادعا در حالی توسط روشنفکر مطرح شد که طبق گزارشهای رسمی، کمتر از دو هزار رأی به صورت آفلاین، در این حوزه به صندوق ریخته شده بود و از طرف دیگر در رأیدهی آنلاین نیز، نمیشود با شناسنامه اموات رأی داد.
در خصوص ادعای پولپاشی و خرید و فروش آراء نیز روشنفکر نتوانست ادعایش را با سند همراه کند. ضمن اینکه انتخابات در این حوزه انتخابیه توسط عواملی برگزار شده بود که اتفاقاً اغلب از نزدیکان خود روشنفکر بودند. اما مهمتر از این، اگر امکان خرید و فروش رأی برای رقبای روشنفکر فراهم بوده، به طریق اولی برای او هم در دسترس بوده، شاید هم بستر برای او بیش از بقیه فراهم بوده باشد. بنابراین نمیتوان به راحتی چنین ادعاهایی را مطرح کرد. بالاتر از این، اختلاف رأی بالای محمد بهرامی با مهدی روشنفکر، و نظارتهای سفتوسخت بر صندوق انتخابات اشین احتمال را منتفی میکند.
یک اشتباه دیگر که پس از انتخابات رخ داد، حضور جمعی از جوانان حامی روشنفکر جلوی فرمانداری بود که موجب رخ دادن اتفاقات ناخوشایندی شد. هر چند فضای شور و احساس تا حدودی اقتضای برخی رفتارها را میکند، اما چنانچه با عقلانیت بیشتری رفتار میشد و تیم مشاورهای نامزد شکستخورده درایت بیشتری به خرج میداد، آن جوانان دست به چنین رفتاری نمیزدند و علاوه بر چالش پیشآمده، آینده برخی از آنها نیز در خطر نمیافتاد. اما متأسفانه امید بالا به پیروزی و عدم تحمل شکست، مانع تصمیمات مدبرانه شد.
در مقابل، جریان محمد بهرامی برگزیده آن انتخابات، برای جلوگیری از ایجاد حاشیه و تقابل، نسبت به این مباحث و ادعاها واکنشی نشان نداد و حتی جشن پیروزی انتخاباتی هم برگزار نکرد تا فضای آرامش به این حوزه انتخابیه بازگردد. تا اینجای کار، اقدامات و رفتار بهرامی و حلقه نزدیکانش درست و عقلانی بود و موجب کنترل فضای هیجانی آن روزها شد.
بهرامی تجربه سه شکست در انتخابات را داشت و بخش زیادی از عمر سیاسیاش را صرف شرکت در انتخابات کرده بود؛ او 16 سال در این فضا حضور داشت تا اینکه بالاخره در یازدهم اسفند 1402 توانست برای نخستین بار، طعم پیروزی را بچشد. بیشترین برنامهریزی بهرامی، حول پیروزی در انتخابات بود و به نظر میرسید برنامه چندانی برای پساانتخابات ندارد. چرا که باید به محض پیروزی دست به تشکیل تیمهایی میزد، اما او این کار را نکرد. در وهله نخست او باید یک تیم کاربلد و حرفهای رسانهای تشکیل میداد؛ چیزی که تا امروز هم شاهد آن نیستیم. از سوی دیگر، او باید یک تیم مختص به مسائل قانونگذاری حول محور مجلس هم تشکیل میداد که باز هم چنین چیزی تا امروز مشاهده نشده است و در نهایت جای تیمی حول مباحث عمرانی و زیرساختی در حوزه انتخابیه خالی است. این سه تیم میتوانست برنامههای بهرامی را سروسامان دهند. اما به دلیل تمرکز بیش از حد بر فضای انتخاباتی، فضای پساانتخابات تا حد زیادی فراموش شده بود.
بهرامی باید میدانست اقتضای فضای «بر قدرت» با فضای «در قدرت» متفاوت است و هر کدام اقتضائات خاص خود را دارد و نمیتوان به بهای پیروزی، دومی را از دست داد. اما گویا او میخواست پساانتخابات را نیز با همان دستفرمان پیشاانتخاباتی پیش ببرد.
بهرامی در زمانی به نمایندگی مجلس برگزیده شد که یک دولت اصولگرا بر سر کار بود. به همین خاطر سعی میکرد دست به عصا عمل کند تا نه بدنه حامیاش که اغلب اصلاحطلب بودند ناراحت شوند و نه با دولت مستقر تقابلی ایجاد کند.
حتی پیش از انتخابات هم در بحث تأیید صلاحیتش چنین رفتار محافظهکارانهای از او دیده میشد، اما به تدریج شدت این محافظهکاری افزایش یافت؛ در حدی که دیگر مشخص نبود به چه گفتمان سیاسیای پایبند است. البته در مناظرات، در پاسخ به پرسش روشنفکر تا حدودی آنهم نه کاملاً واضح نشان داد که به جریان اصلاحطلبی گرایش دارد. اما همانطور که گفتیم به تدریج از این فضا دور شد و در خلأیی قرار گرفت که تا چند ماه ادامه یافت.
البته اتاق فکر بهرامی نیز شرایط را میدانست و درخواستهای گفتمانی و حزبی چندان قاطعی از بهرامی نداشت.
بهرامی در همان اوایل با برخی سران اصولگرا و اعضای جبهه پایداری در تهران دیدارهایی داشت. اما به هر حال توقعات از او متعادل بود چرا که میدانستند دولت اصولگرا اقتضائات خاص خود را دارد.
تا اینکه با سقوط بالگرد حامل رئیس جمهور، تمام معادلات به هم خورد و پس از شهادت رئیس جمهور، فضای کشور، انتخاباتی و یارگیری سیاسی شروع شد.
همزمان با سقوط بالگرد و آغاز مباحث انتخاباتی در کشور، خبری سراسر فضای حقیقی و مجازی استان کهگیلویه و بویراحمد را فراگرفت؛ خبر پیچید که مراقبت از دنای شمالی به استان اصفهان واگذار شده و سدی به نام ماندگان در شهرستان سمیرم، لولهگذاری و تجهیز کارگاه شده است. شهروندان کهگیلویه و بویراحمد به ویژه بویراحمد و دنا، نگاهی هویتی به دنا دارند و بازنمودهای چنین علقههای فرهنگی و هویتی را میتوان ار ادبیات نظم و نثر و حماسهها و تولیدات فرهنگی این منطقه دید. از طرف دیگر دنا را مهمترین منبع آبی و محیط زیستی استان میدانستند. ازاینرو بهیکباره اعتراضات نسبت به این اخبار بالا گرفت.
لولهگذاری این سد بر اساس اسناد و شواهد از سال 1402 شروع شده بود؛ یعنی درست زمانی که مهدی روشنفکر نماینده این حوزه انتخابیه درگیر مراسمات فاتحهخوانی بود.
اما نگهبانی از دنای شمالی در شورای عالی محیط زیست ایران در تاریخ 13/2/1403 با ریاست رئیس جمهور پیشین به اصفهان واگذار شده بود. آن هم در روزهایی بود که مهدی روشنفکر هنوز نماینده مردم بود، اما شکست در انتخابات و واگذاری بازی به محمد بهرامی، شاید باعث شده بود پیگیری این مسأله در اولویت او نباشد. البته شاید هم روشنفکر از این موضوع اطلاعی نداشته است. بههرحال هر چه بود، او واکنش رسمی نسبت به این مسأله نداشت. تا اینکه در یک مورد گفته میشد در یک گفتوگوی تلفنی با یکی از نامزدهای انتخابات، روشنفکر نسبت به این مسأله واکنش نشان داده است. آن نامزد انتخاباتی همان موقع در یکی از صفحاتش در فضای مجازی ادعا کرده بود که روشنفکر گفته دنای شمالی در زمان نماینده پیشین یعنی غلاممحمد زارعی واگذار شده اما من اجازه ندادهام اجرایی شود.
بعد از آن، زارعی با قاطعیت تمام، پاسخ این ادعا را داد و تمام این اتفاقات را مربوط به زمان روشنفکر دانست و حتی بحث اسناد را پیش کشید که اگر لازم باشد میتوانم اسناد را رو کنم. پس از آن روشنفکر سکوت کرد؛ سکوتی که تا به امروز نیز ادامه داشته است. اما علیرغم سکوت روشنفکر، فضای سیاسی و اجتماعی استان کهگیلویه و بویراحمد همچنان درگیر این سد و واگذاری دنای شمالی است.
اما برگردیم به فضای انتخاباتی که پس از سقوط بالگرد رئیس جمهور در کشور حاکم شد. همزمان با این فضای انتخاباتی، بحث انتخابات کمیسیونهای مجلس هم شروع شده بود. بنابراین بهرامی در یک دوراهی گیر کرده بود. از یک جهت باید رضایت رئیس مجلس را جلب میکرد و از طرف دیگر باید موضعش را نسبت به نامزدهای انتخابات مشخص مینمود. جالبتر اینکه محمدباقر قالیباف هم نامزد انتخابات شده بود.
فشار زیادی به بهرامی تحمیل میشد تا موضعش را در انتخابات مشخص کند. بدنه حامی او اصلاحطلب بودند و طبعاً میخواستند بهرامی از مسعود پزشکیان حمایت کند. اما بهرامی مردد بود. موضع نامشخص تاجگردون نیز بیشتر باعث شده بود که او در اعلام موضع تردید کند. تاجگردون علیرغم دوستیای که با پزشکیان داشت، هنوز رسماً از او حمایت نکرده بود. بهرامی این را میدید و تردیدش بیشتر میشد. اما بالاخره سیل فشارها بالا گرفت و یکی از رسانههای استان خبر حمایت بهرامی از پزشکیان را منتشر کرد. اما تا آن زمان بهرامی سعی کرد در سطح ملی و مجلس، خیلی ورود نکند؛ چرا که برای آیندهاش در مجلس به حمایت قالیباف نیاز داشت.
انتخابات به دور دوم کشیده شد و از شانس بهرامی، قالیباف شکست خورد و رقابت بین پزشکیان و سعید جلیلی کلید خورد. در این دوره بهرامی راهی به جز حمایت از پزشکیان نداشت. شرایط طوری پیش رفته بود که حمایت از پزشکیان دیگر نیاز به تحمل ریسک چندانی نداشت. حتی اگر بهرامی به جلیلی رأی میداد و از او حمایت میکرد و حتی جلیلی هم برنده انتخابات میشد، بهرامی جایگاهی در دولت او نداشت و حتی در بین اوصولگرایان استان نیز حتی با وجود پیروزی جلیلی، حمایت چندانی از او نمیشد. به همین خاطر بهرامی هیچ راهی جز حمایت از پزشکیان نداشت. تا اینکه در مصلای یاسوج، در روزی که محمدجواد ظریف به استان سفر کرده بود، پشت تریبون از پزشکیان حمایت کرد؛ البته بماند برخی از سخنان او آن روز با حاشیههایی همراه شد.
اما در مورد ستادهای انتخاباتی مسعود پزشکیان در استان، جریان حامی بهرامی، پیش از ورود بهرامی، یک ستاد مردمی تشکیل داده بودند؛ در واقع بهرامی نسبت به بدنه حامیاش در حوزه ستادهای انتخاباتی عقب بود و بدنه، زودتر از او یک ستاد مردمی به ریاست زهرایی _یکی از گزینههای مدیرکلی آموزش و پرورش کهگیلویه و بویراحمد_ تشکیل داده بود. در ستاد مرکزی نیز که به ریاست علیرضا کفایی تشکیل شده بود بهرامی سهم چندانی در تریبون و احکام صادره نداشت.
بالاخره نام مسعود پزشکیان از صندوق انتخابات بیرون آمد و توقعات بدنه حامی بهرامی از او بالا رفت. جالب اینجاست بسیاری از حامیان او از اصطلاح «شانس» برای وضعیتی که بهرامی در آن قرار گرفته بود استفاده کردند. صدای خندهها و خوشحالی حامیان او شنیده میشد که میگفتند کبوتر شانس روی شانههای نماینده نشسته است و مرغ سعادت به او روی آورده است؛ در این فضا از تنها چیزی که کمتر سخن گفته میشد برنامه بود. درست شبیه همین تعبیر «خوششانسی» هم برای آن چهار سال نمایندگی مهدی روشنفکر هم توسط برخی از نزدیکانش استفاده میشد.
تازه کار برای بهرامی شروع شده بود. محافظهکاری بهرامی و نزدیکیاش با ستار هدایتخواه، نشست با امثال متکی و ذوالنور در تهران، عدم نفوذ و سهمش از قدرت در پایتخت، حضور رقیبی مثل غلامرضا تاجگردون در استان و عدم نزدیکیاش به هسته اصلی جریان اصلاحات در استان، این گمان را تقویت کرده بود که بهرامی در زمینه انتصابات و یارگیری در استان با چالشهایی روبهرو میشود؛ همین اتفاق هم رخ داد.
آن روزها نام هوشنگ صیدالی به عنوان استاندار همهجا شنیده میشد و بسیاری منتظر ابلاغ حکم او بودند. حتی گفته میشود در روز عروسی یکی از فرزندانش، عدهای کار را تمامشده میدانستند و به او تبریک میگفتند. اما دقیقاً دو روز بعد، خبر آمد که یدالله رحمانی استاندار کهگیلویه و بویراحمد شده است.
رحمانی از نزدیکان غلامرضا تاجگردون به حساب میآمد و علیرغم سابقه حضور در استان، رابطه سببی هم با مردم کهگیلویه و بویراحمد دارد و حتی گفته میشود سالها پیش از این، یک باب واحد مسکونی هم در شهرک جهاد یاسوج خریده است. همه اینها نشان میداد رحمانی علقههایی نسبت به استان کهگیلویه و بویراحمد دارد.
به دلیل طولانیشدن مباحث، ادامه ماجرا در روزهای آینده روایت میشود. در بخش بعدی به دوران استانداری یدالله رحمانی و عملکرد محمد بهرامی در این دوران خواهیم پرداخت.
ادامه دارد ...
به گزارش کبنا، در یازدهم اسفند 1402 علیرغم تمام امیدی که مهدی روشنفکر و تیم رسانهایاش داشتند، محمد بهرامی به عنوان نماینده مردم شهرستانهای بویراحمد، دنا و مارگون راهی مجلس شد. روشنفکر با تمام فرازها و فرودهایی که در طول سالهای 1398 تا 1402 داشت، از راهیابی به مجلس دوازدهم بازماند تا برچسب نماینده تکدورهای را یدک بکشد.
روشن بود که بخش زیادی از بدنه هوادار روشنفکر از او عبور کرده بودند؛ حتی تیمی که کمک کرده بود او نماینده مجلس شود نیز از او جدا شده بودند. نکته جالب ماجرا اینجاست که عدم برنامه، تشکیلات و گفتمان منسجم و برخی تکرویها از یک طرف و گرایش به سمت محمد بهرامی از طرف دیگر، موجب شده بود روشنفکر نتواند برای بار دوم راهی مجلس شود. روشنفکر تا پیش از رسیدن به بهارستان، نه یک شخصیت سیاسی، بلکه بیشتر یک لیدر محلی بود که به نظر میرسید پیروزی را ارجح بر گفتمان سیاسی مشخص میدانست. این مسأله را میتوان در حمایتها و همراهیهای او دید؛ در دورهای از یک اصلاحطلب و در دورهای هم از اصولگرایان حمایت میکرد. گویی چندان مهم نیست با چه جریانی همراه است؛ چرا که به نظر میرسد «جریان» برای او فرع بر «پیروزی» است. بالاخره در سال 1398 توانست طبق شرایطی پیروز شود و چهار سال نماینده بویراحمد، دنا و مارگون باشد.
پس از شکست در یازدهم اسفند، به نظر میرسید بار شکست به گردن تیم و اتاق فکرش افتاد و برخی در پی آن بودند که آنها را مقصر شکست جلوه دهند. اما در واقعیت، بسیاری معتقدند که این تیم بیشتر در نقش یک سپر دفاعی برای روشنفکر عمل میکرد و در عمل، تصمیمگیرنده اصلی در تمام موضوعات خود روشنفکر بود.
هر چند این شکست نتیجه تغییر میدان سیاسی در این حوزه انتخابیه بود و روشنفکر نتوانست در این میدان سرمایه و منابع لازم را برای پیروزی در مقابل بهرامی به دست آورد، اما آنها سعی کردند با کتمان این مسأله، آدرس دیگری بدهند. بحث از پولپاشی را مطرح کردند تا این شکست آشکار، چندان به چشم نیاید. روشنفکر در تریبون یکی از رسمیترین نهادها در کشور یعنی مجلس شورای اسلامی، بحث از ناتوانی در برگزاری انتخابات سالم را پیش کشید و خرید و فروش آراء در انتخابات را مشهود خواند. روشنفکر حتی در خصوص استفاده از شناسنامه اموات گفت و ادعا کرد که برخی افراد با شناسنامه افراد فوتشده رأی میدهند! این ادعا در حالی توسط روشنفکر مطرح شد که طبق گزارشهای رسمی، کمتر از دو هزار رأی به صورت آفلاین، در این حوزه به صندوق ریخته شده بود و از طرف دیگر در رأیدهی آنلاین نیز، نمیشود با شناسنامه اموات رأی داد.
در خصوص ادعای پولپاشی و خرید و فروش آراء نیز روشنفکر نتوانست ادعایش را با سند همراه کند. ضمن اینکه انتخابات در این حوزه انتخابیه توسط عواملی برگزار شده بود که اتفاقاً اغلب از نزدیکان خود روشنفکر بودند. اما مهمتر از این، اگر امکان خرید و فروش رأی برای رقبای روشنفکر فراهم بوده، به طریق اولی برای او هم در دسترس بوده، شاید هم بستر برای او بیش از بقیه فراهم بوده باشد. بنابراین نمیتوان به راحتی چنین ادعاهایی را مطرح کرد. بالاتر از این، اختلاف رأی بالای محمد بهرامی با مهدی روشنفکر، و نظارتهای سفتوسخت بر صندوق انتخابات اشین احتمال را منتفی میکند.
یک اشتباه دیگر که پس از انتخابات رخ داد، حضور جمعی از جوانان حامی روشنفکر جلوی فرمانداری بود که موجب رخ دادن اتفاقات ناخوشایندی شد. هر چند فضای شور و احساس تا حدودی اقتضای برخی رفتارها را میکند، اما چنانچه با عقلانیت بیشتری رفتار میشد و تیم مشاورهای نامزد شکستخورده درایت بیشتری به خرج میداد، آن جوانان دست به چنین رفتاری نمیزدند و علاوه بر چالش پیشآمده، آینده برخی از آنها نیز در خطر نمیافتاد. اما متأسفانه امید بالا به پیروزی و عدم تحمل شکست، مانع تصمیمات مدبرانه شد.
در مقابل، جریان محمد بهرامی برگزیده آن انتخابات، برای جلوگیری از ایجاد حاشیه و تقابل، نسبت به این مباحث و ادعاها واکنشی نشان نداد و حتی جشن پیروزی انتخاباتی هم برگزار نکرد تا فضای آرامش به این حوزه انتخابیه بازگردد. تا اینجای کار، اقدامات و رفتار بهرامی و حلقه نزدیکانش درست و عقلانی بود و موجب کنترل فضای هیجانی آن روزها شد.
بهرامی تجربه سه شکست در انتخابات را داشت و بخش زیادی از عمر سیاسیاش را صرف شرکت در انتخابات کرده بود؛ او 16 سال در این فضا حضور داشت تا اینکه بالاخره در یازدهم اسفند 1402 توانست برای نخستین بار، طعم پیروزی را بچشد. بیشترین برنامهریزی بهرامی، حول پیروزی در انتخابات بود و به نظر میرسید برنامه چندانی برای پساانتخابات ندارد. چرا که باید به محض پیروزی دست به تشکیل تیمهایی میزد، اما او این کار را نکرد. در وهله نخست او باید یک تیم کاربلد و حرفهای رسانهای تشکیل میداد؛ چیزی که تا امروز هم شاهد آن نیستیم. از سوی دیگر، او باید یک تیم مختص به مسائل قانونگذاری حول محور مجلس هم تشکیل میداد که باز هم چنین چیزی تا امروز مشاهده نشده است و در نهایت جای تیمی حول مباحث عمرانی و زیرساختی در حوزه انتخابیه خالی است. این سه تیم میتوانست برنامههای بهرامی را سروسامان دهند. اما به دلیل تمرکز بیش از حد بر فضای انتخاباتی، فضای پساانتخابات تا حد زیادی فراموش شده بود.
بهرامی باید میدانست اقتضای فضای «بر قدرت» با فضای «در قدرت» متفاوت است و هر کدام اقتضائات خاص خود را دارد و نمیتوان به بهای پیروزی، دومی را از دست داد. اما گویا او میخواست پساانتخابات را نیز با همان دستفرمان پیشاانتخاباتی پیش ببرد.
بهرامی در زمانی به نمایندگی مجلس برگزیده شد که یک دولت اصولگرا بر سر کار بود. به همین خاطر سعی میکرد دست به عصا عمل کند تا نه بدنه حامیاش که اغلب اصلاحطلب بودند ناراحت شوند و نه با دولت مستقر تقابلی ایجاد کند.
حتی پیش از انتخابات هم در بحث تأیید صلاحیتش چنین رفتار محافظهکارانهای از او دیده میشد، اما به تدریج شدت این محافظهکاری افزایش یافت؛ در حدی که دیگر مشخص نبود به چه گفتمان سیاسیای پایبند است. البته در مناظرات، در پاسخ به پرسش روشنفکر تا حدودی آنهم نه کاملاً واضح نشان داد که به جریان اصلاحطلبی گرایش دارد. اما همانطور که گفتیم به تدریج از این فضا دور شد و در خلأیی قرار گرفت که تا چند ماه ادامه یافت.
البته اتاق فکر بهرامی نیز شرایط را میدانست و درخواستهای گفتمانی و حزبی چندان قاطعی از بهرامی نداشت.
بهرامی در همان اوایل با برخی سران اصولگرا و اعضای جبهه پایداری در تهران دیدارهایی داشت. اما به هر حال توقعات از او متعادل بود چرا که میدانستند دولت اصولگرا اقتضائات خاص خود را دارد.
تا اینکه با سقوط بالگرد حامل رئیس جمهور، تمام معادلات به هم خورد و پس از شهادت رئیس جمهور، فضای کشور، انتخاباتی و یارگیری سیاسی شروع شد.
همزمان با سقوط بالگرد و آغاز مباحث انتخاباتی در کشور، خبری سراسر فضای حقیقی و مجازی استان کهگیلویه و بویراحمد را فراگرفت؛ خبر پیچید که مراقبت از دنای شمالی به استان اصفهان واگذار شده و سدی به نام ماندگان در شهرستان سمیرم، لولهگذاری و تجهیز کارگاه شده است. شهروندان کهگیلویه و بویراحمد به ویژه بویراحمد و دنا، نگاهی هویتی به دنا دارند و بازنمودهای چنین علقههای فرهنگی و هویتی را میتوان ار ادبیات نظم و نثر و حماسهها و تولیدات فرهنگی این منطقه دید. از طرف دیگر دنا را مهمترین منبع آبی و محیط زیستی استان میدانستند. ازاینرو بهیکباره اعتراضات نسبت به این اخبار بالا گرفت.
لولهگذاری این سد بر اساس اسناد و شواهد از سال 1402 شروع شده بود؛ یعنی درست زمانی که مهدی روشنفکر نماینده این حوزه انتخابیه درگیر مراسمات فاتحهخوانی بود.
اما نگهبانی از دنای شمالی در شورای عالی محیط زیست ایران در تاریخ 13/2/1403 با ریاست رئیس جمهور پیشین به اصفهان واگذار شده بود. آن هم در روزهایی بود که مهدی روشنفکر هنوز نماینده مردم بود، اما شکست در انتخابات و واگذاری بازی به محمد بهرامی، شاید باعث شده بود پیگیری این مسأله در اولویت او نباشد. البته شاید هم روشنفکر از این موضوع اطلاعی نداشته است. بههرحال هر چه بود، او واکنش رسمی نسبت به این مسأله نداشت. تا اینکه در یک مورد گفته میشد در یک گفتوگوی تلفنی با یکی از نامزدهای انتخابات، روشنفکر نسبت به این مسأله واکنش نشان داده است. آن نامزد انتخاباتی همان موقع در یکی از صفحاتش در فضای مجازی ادعا کرده بود که روشنفکر گفته دنای شمالی در زمان نماینده پیشین یعنی غلاممحمد زارعی واگذار شده اما من اجازه ندادهام اجرایی شود.
بعد از آن، زارعی با قاطعیت تمام، پاسخ این ادعا را داد و تمام این اتفاقات را مربوط به زمان روشنفکر دانست و حتی بحث اسناد را پیش کشید که اگر لازم باشد میتوانم اسناد را رو کنم. پس از آن روشنفکر سکوت کرد؛ سکوتی که تا به امروز نیز ادامه داشته است. اما علیرغم سکوت روشنفکر، فضای سیاسی و اجتماعی استان کهگیلویه و بویراحمد همچنان درگیر این سد و واگذاری دنای شمالی است.
اما برگردیم به فضای انتخاباتی که پس از سقوط بالگرد رئیس جمهور در کشور حاکم شد. همزمان با این فضای انتخاباتی، بحث انتخابات کمیسیونهای مجلس هم شروع شده بود. بنابراین بهرامی در یک دوراهی گیر کرده بود. از یک جهت باید رضایت رئیس مجلس را جلب میکرد و از طرف دیگر باید موضعش را نسبت به نامزدهای انتخابات مشخص مینمود. جالبتر اینکه محمدباقر قالیباف هم نامزد انتخابات شده بود.
فشار زیادی به بهرامی تحمیل میشد تا موضعش را در انتخابات مشخص کند. بدنه حامی او اصلاحطلب بودند و طبعاً میخواستند بهرامی از مسعود پزشکیان حمایت کند. اما بهرامی مردد بود. موضع نامشخص تاجگردون نیز بیشتر باعث شده بود که او در اعلام موضع تردید کند. تاجگردون علیرغم دوستیای که با پزشکیان داشت، هنوز رسماً از او حمایت نکرده بود. بهرامی این را میدید و تردیدش بیشتر میشد. اما بالاخره سیل فشارها بالا گرفت و یکی از رسانههای استان خبر حمایت بهرامی از پزشکیان را منتشر کرد. اما تا آن زمان بهرامی سعی کرد در سطح ملی و مجلس، خیلی ورود نکند؛ چرا که برای آیندهاش در مجلس به حمایت قالیباف نیاز داشت.
انتخابات به دور دوم کشیده شد و از شانس بهرامی، قالیباف شکست خورد و رقابت بین پزشکیان و سعید جلیلی کلید خورد. در این دوره بهرامی راهی به جز حمایت از پزشکیان نداشت. شرایط طوری پیش رفته بود که حمایت از پزشکیان دیگر نیاز به تحمل ریسک چندانی نداشت. حتی اگر بهرامی به جلیلی رأی میداد و از او حمایت میکرد و حتی جلیلی هم برنده انتخابات میشد، بهرامی جایگاهی در دولت او نداشت و حتی در بین اوصولگرایان استان نیز حتی با وجود پیروزی جلیلی، حمایت چندانی از او نمیشد. به همین خاطر بهرامی هیچ راهی جز حمایت از پزشکیان نداشت. تا اینکه در مصلای یاسوج، در روزی که محمدجواد ظریف به استان سفر کرده بود، پشت تریبون از پزشکیان حمایت کرد؛ البته بماند برخی از سخنان او آن روز با حاشیههایی همراه شد.
اما در مورد ستادهای انتخاباتی مسعود پزشکیان در استان، جریان حامی بهرامی، پیش از ورود بهرامی، یک ستاد مردمی تشکیل داده بودند؛ در واقع بهرامی نسبت به بدنه حامیاش در حوزه ستادهای انتخاباتی عقب بود و بدنه، زودتر از او یک ستاد مردمی به ریاست زهرایی _یکی از گزینههای مدیرکلی آموزش و پرورش کهگیلویه و بویراحمد_ تشکیل داده بود. در ستاد مرکزی نیز که به ریاست علیرضا کفایی تشکیل شده بود بهرامی سهم چندانی در تریبون و احکام صادره نداشت.
بالاخره نام مسعود پزشکیان از صندوق انتخابات بیرون آمد و توقعات بدنه حامی بهرامی از او بالا رفت. جالب اینجاست بسیاری از حامیان او از اصطلاح «شانس» برای وضعیتی که بهرامی در آن قرار گرفته بود استفاده کردند. صدای خندهها و خوشحالی حامیان او شنیده میشد که میگفتند کبوتر شانس روی شانههای نماینده نشسته است و مرغ سعادت به او روی آورده است؛ در این فضا از تنها چیزی که کمتر سخن گفته میشد برنامه بود. درست شبیه همین تعبیر «خوششانسی» هم برای آن چهار سال نمایندگی مهدی روشنفکر هم توسط برخی از نزدیکانش استفاده میشد.
تازه کار برای بهرامی شروع شده بود. محافظهکاری بهرامی و نزدیکیاش با ستار هدایتخواه، نشست با امثال متکی و ذوالنور در تهران، عدم نفوذ و سهمش از قدرت در پایتخت، حضور رقیبی مثل غلامرضا تاجگردون در استان و عدم نزدیکیاش به هسته اصلی جریان اصلاحات در استان، این گمان را تقویت کرده بود که بهرامی در زمینه انتصابات و یارگیری در استان با چالشهایی روبهرو میشود؛ همین اتفاق هم رخ داد.
آن روزها نام هوشنگ صیدالی به عنوان استاندار همهجا شنیده میشد و بسیاری منتظر ابلاغ حکم او بودند. حتی گفته میشود در روز عروسی یکی از فرزندانش، عدهای کار را تمامشده میدانستند و به او تبریک میگفتند. اما دقیقاً دو روز بعد، خبر آمد که یدالله رحمانی استاندار کهگیلویه و بویراحمد شده است.
رحمانی از نزدیکان غلامرضا تاجگردون به حساب میآمد و علیرغم سابقه حضور در استان، رابطه سببی هم با مردم کهگیلویه و بویراحمد دارد و حتی گفته میشود سالها پیش از این، یک باب واحد مسکونی هم در شهرک جهاد یاسوج خریده است. همه اینها نشان میداد رحمانی علقههایی نسبت به استان کهگیلویه و بویراحمد دارد.
به دلیل طولانیشدن مباحث، ادامه ماجرا در روزهای آینده روایت میشود. در بخش بعدی به دوران استانداری یدالله رحمانی و عملکرد محمد بهرامی در این دوران خواهیم پرداخت.
ادامه دارد ...