تاریخ انتشار
جمعه ۱۷ مرداد ۱۴۰۴ ساعت ۱۲:۳۲
کد مطلب : ۵۰۲۷۰۶
یادداشت ارسالی؛
کرامت آرشیا، بنیانگذار و معمار فوتبال کهگیلویه
۰
کبنا ؛یادداشت ارسالی - سید ابوصالح دانشفر - استاد کرامت آرشیا، ریشه در خاک فوتبال کهگیلویه دارد و از بانیان و معماران اصلی فوتبال کهگیلویه و از مهمترین ارکان اصلی تشکیل تیم بزرگ استقلال دهدشت است.
احترام به استاد کرامت آرشیا و حفظ حرمت استاد و دلجویی از این بزرگمرد تأثیرگذار فوتبال کهگیلویه و سراغگرفتن از این معمار ورزش شهرستان حداقل وظیفهای است که بر جامعه ورزش کهگیلویه و ورزش استان واجب و ضروری است.
شاید باور نکنید، جناب استاد کرامت آرشیا، به دلیل تعصب فوقالعاده، بعضی مواقع آنقدر عصبی میشد و حرصوجوش میخورد و تحتفشار قرار میگرفت که زبانش را با دندانهایش گاز میگرفت و به همین خاطر، بارها زبانش زخمی میشد.
ادب، اخلاق، روحیۀ جوانمردی و خصلتهای ورزشی ایجاب میکند که نسبت به خادمان، دلسوزان واقعی و خاک خوردگان و پیشکسوتان زحمتکش و پرسابقۀ ورزش، ارزش و اعتبار و احترام، قائل شده و اجازه ندهیم نام و یادشان به فراموشی سپرده شده و در انزوا به سر ببرند. مهمتر اینکه نباید جامعۀ ورزش نسبت به بزرگانش در عرضههای مختلف، بیتفاوت باشند.
و اما استاد کرامت آرشیا کیست؟
اگر واقعاً بخواهم مشروح و کامل در مورد شخصیت، ارزش و عملکرد این چهرۀ ممتاز ورزشی و از قدیمیترین پیشکسوتان ورزش کهگیلویه بزرگ و استان چهارفصل کهگیلویه و بویراحمد، بنویسم، بهاصطلاح «مثنوی هفتاد من کاغذ» شده و از حوصلۀ مخاطبان خارج است. او شناسنامه و هویت فوتبال کهگیلویه است. در چند سطر و چند دفتر و زمانی محدود نمیگنجد. استاد آرشیا، فراتر از تاریخ فوتبال ما است و جاودانهتر نامهایی که است بر روی فرش قرمز، نام گرفتند و در چمنهای مخملی اعتبار یافتند؛ لذا، به قطرهای از دریای عملکرد و شخصیت این پیشکسوت با نجابت، دلسوز و خادم واقعی ورزش کهگیلویه و باشگاه استقلال دهدشت باتربیت دهها شاگرد موفق و خوشنام، همچون زندهیاد «قلندر سخنسنج»، بسنده میکنیم. میخواهم از کسی بنویسم که خدمات اثرگذار و بنیانیاش برای ورزش و فرهنگ کهگیلویه و بزرگیاش در مقابل بزرگانِ ورزش امروز، حتی در سطح کلان و با تمام داشتهها و موفقیتهایشان، بدون اغراق و با احترام، اقیانوسی است در مقابل آبباریکهای از خدمت. ولی متأسفم که امروز، استاد کرامت آرشیا، بهشدت مورد بیمهری اول بنده (بهعنوان یکی از همراهان دوران سختِ سازندگی ورزش) و دوم، شاگردان، دوستان، یاران و رفقایش، کل مجموعۀ پیشکسوتان استان و شهرستان، و مهمتر از اینها، مسئولان ورزش و مدیران اجرایی استان و شهرستانهای کهگیلویه و گچساران، قرار گرفته و هیچکس سراغی از ایشان نمیگیرد و به بوتۀ فراموشی سپرده شده است. شرمندگی بیشتر آن جایی است که علاوه بر این مسئولان ورزش استان و حتی شهرستانها، استاد ارشیا را نمیشناسند، خیلی از کسانی که ادعای پیشکسوت در فوتبال کهگیلویه را دارند، هیچ شناختی از جناب استاد کرامت آرشیا ندارند.
مدیران اجرایی، ورزشکاران، پیشکسوتان و مردم شریف استان؛
قبل از اینکه توپ فوتبال وارد شهر دهدشت بشود و چیزی بنام استادیوم وجود داشته باشد، فوتبال، بهعنوان بخشی از زندگی جوانان و خادمان فرهنگ کهگیلویه، از جمله استاد آرشیا بود. در آن زمان، شهر دهدشت بسیار کمجمعیت و متشکل از دو طایفۀ محترم و ارزشمند طاس احمدی و خواجه - نرمابی، بود. از همان زمان، دو تیم طایفهای بنامهای، تیم خواجه و تیم طاس احمدی شکل گرفت. آقای استاد کرامت آرشیا، به همراه آقای صدیق احمدی (پیرایش) که دو رفیق بسیار صمیمی بودند، اولین تیم دارانِ تاریخ ورزش فوتبال دهدشت شدند و تیم طاس احمدی را تشکیل دادند. کلیۀ روزهای جمعه در زمینهای همواره شدهای به نام «جاجخون» که جای خرمنِ کشاورزان بود، و یا در زمینی در کنار چاه دلاور که به زمین کرامت «توسط استاد کرامت آرشیا همواره و مهیای مسابقۀ فوتبال بود»، شهرت داشت و یا در محل فعلی مدرسۀ دخترانۀ راهنمایی حضرت زینب (س)، روبروی پارک جنگلی که آن موقع هیچ ساختمانی نبود و صحرایی صاف بود. مسابقۀ حساس خواجه و طاس احمدی برگزار میشد. بدون اینکه زمین ورزش، خطکشیشده و یا حتی خبری از تیرهای عمودی و افقی باشد، تنها با دو سنگ بزرگ بهعنوان حدود و تیر دروازه، مسابقات انجام میشد. فراموش نمیکنم که در جریان مسابقات، دهها بار برای تشخیص گل، بازی تعطیل میشد و کار به قسموآیه میکشید. عدهای معتقد بودند که توپ از پشت سنگ دروازه رفته و اوت شده است و عدهای هم اعتقاد داشتند، توپ، از بین دو سنگ عبور و گل شده است.
بههرحال این یکی از مشکلات برگزاری مسابقات بود و کمکداور ویدئویی پیشرفته، برای این نوع مسابقه، چانهزنی و قسمخوردن بود که معمولاً هر تیمی بیشتر قسم میخورد، حرفش به کرسی مینشست.
و اما ماجرای تهیۀ توپ مسابقه؛
باتدبیر استاد آرشیا، مجبور بودیم با کندنِ موی بز و گاو، آنها را در کف دستمان دور یک سنگریزه، آنقدر گِرد میکردیم تا بهصورت یک توپ بسیار کوچک کرویشکل درمیآمد. اینکه امروز بعضی از مدیران بیسواد و ناآگاهِ در نقش سازندگی و سلامت روحی و جسمیِ ورزش، فوتبال را «گُوبازی» میخوانند، از آن ابتکار استاد آرشیا و «گُوی مانند بودن» آن توپ دارد.
کفش فوتبال چه نام داشت؟
با کفشهای پلاستیکی به نام «اِرسی یا اطمینان» بدون از اینکه شورت و جوراب ورزشی در شهر دهدشت پیدا شود، با زیر شلواری به نام «تمبان»، در زمینهای نسبتاً هموار و البته پر از سنگلاخ و خار و خاشاک، بازی میکردیم. طولانیبودن مسابقات، جنگندگی و تعصب بازیکنان، استمرار مسابقات در طول روز و ایام هفته، ناهمواری و سنگلاخی بودن زمینها و همچنین، مقاوم نبودن جنس کفشها در مقابل این استفادهای که از آنها میشد، موجب استهلاک و پاره شدن کفشها میشد. تنها تمهیدی که داشتیم این بود که گاهی دهها بار با سیخهای داغ آنها را وصله «پَرو» میزدیم و تا زمانی که کاملاً غیرقابلاستفاده نشوند، مجبور بودیم از آنها استفاده بهینه کنیم.
با گذر زمان، اولین توپهای چرمی دوجداره که پوسته داخلی آنان شبیه بادکنک، دارای زائده اضافی بود، به کمکمان آمد. معمولاً توپها را با دهان، یا اگر دوچرخهای در شهر بود «که بسیار نایاب بود»، با پمپ دستی دوچرخه، آن را باد میکردیم و سپس داخل پوستۀ چرمی قرار میدادیم که درب آن مثل کفشهای بندی، دارای بند بود و آن را گِره میزدیم و فوتبالبازی میکردیم.
از خاطرات فراموشنشدنی که از دوران تعصب و عشق به فوتبال، در دلزندگی پاک و صادقانۀ آن روزها و البته با هوشمندی و درایت استاد آرشیا دارم این بود که در یک روز جمعهای، از طلوع صبح تا شبهنگام، بدون اینکه به خانهها برویم و غذا بخوریم، و بدون وقفه و استراحت، هفت هافتایم «هفت نیمه»، بازی کردیم.
و جالبتر اینکه، من در ابتدای فوتبالم، دروازهبان تیم طاس احمدی بودم که بعداً با جذب دروازهبان جدید، تغییر پست داده و مهاجم شدم، و باور کنید یکبار در مسابقۀ خواجه و طاس احمدی، پنالتی مصطفی دهدار را که آن موقع یکی از بهترین بازیکنان فوتبال کهگیلویه بود، مهار کردم.
رفتهرفته شهر دهدشت بزرگتر شد و ادارات دولتی مستقر شدند و اداره ورزش و جوانان (تربیتبدنی) در سال ۱۳۵۴، رسماً شروع بکار نمود. بعدها، استادیوم فعلی آزادی دهدشت بهصورت خاکی و البته بدون سکو، به بهرهبرداری رسید و در پاییز همان سال، اولین دورۀ مسابقات باشگاههای شهرستان کهگیلویه با حضور چهار تیم، دو تیم از طایفۀ طاس احمدی «فرهنگ و آریوبرزن» و یک تیم از طایفه خواجه - نرمابی «پیروز» و یک تیم منتخب روستاهایی دستگرد و ضرغام آباد «تاج»، برگزار گردید.
این شور و هیجان ورزشی باوجود بزرگانی همچون استاد کرامت آرشیا پایدار ماند تا اینکه سرانجام، توپهای رسمی و پیشرفتۀ فوتبال، لباس ورزشی «شورت، پیراهن، جوراب» و کفشهای جدید استوک دارِ فوتبال، به بازار آمد. یکی از اقدامات قابلتحسین ادارۀ تربیتبدنی آن زمان، این بود که برای هر کدام از تیمهای فوتبال، یکدست لباس کامل ورزشی و چند عدد توپ تهیه میکرد. البته، کسانی که از نظر مالی، وضعیت خوبی داشتند، کفش فوتبال استوک دار، خریداری میکردند؛ ولی بیشتر کفشهای معمولی به نام «رَوِن» که پیشرفتهتر از کفشهای پلاستیکی بود، میپوشیدند.
قهرمان داستان ما، جناب آقای کرامت آرشیا، در اولین دورۀ مسابقات باشگاههای شهرستان کهگیلویه «دهدشت»، نقشآفرین شد و از همان ابتدا، بهعنوان بازیکنِ تیم فرهنگ و در کنار آن، سرپرست تیم آریوبرزن بودند. این دو مسئولیت همزمان، حاشیههای بسیار جالب و عجیبی را فراهم نمود که خود فصلی شنیدنی و خواندنی است و نیاز به توضیحات بسیار مفصل دارد که فعلاً در حوصلۀ مخاطبین عزیز نمیباشد. اما باعث اتفاقات عجیبوغریبی شد که قبلاً در فضای مجازی و در گروههای ورزشی، جداگانه در مورد آن توضیحات زیادی را دادم.
با استقرار ادارۀ تربیتبدنی، اضافهشدن جمعیتِ شهر، ورود بقیۀ ایلات و طوایف به شهر دهدشت و ساختمانسازی و بزرگشدن شهر، سرانجام تعداد تیمها نیز افزایش یافت و فوتبال دهدشت وارد مراحل جدیدی شد.
البته لازم به توضیح است که دقیقاً پنجاه سال پیش، من که دانشآموز دوم دبیرستان بودم، اقدام به انتخابِ مرد سال فوتبال دهدشت نمودیم که در مقایسه با امکانات و دانش علمی امروز فوتبال و سرمایهگذاریهای کلانی که صورت میگیرد، کاری بس ارزشمند و فوقالعاده بود. جالب است بدانید که بارأی گیری از کلیۀ بازیکنان، عوامل کادر فنی و مدیریتی تیمها، جناب آقای صدیق احمدی (پیرایش) مرد سال فوتبال دهدشت، و آقایان شهید ابوالفتح دل نسب و دکتر امین انوری، در رتبۀ دوم و سوم مرد برتر فوتبال قرار گرفتند.
در سال ۱۳۵۵، سرانجام تیمهای استقلال «تاج» و پرسپولیس رسماً تشکیل شدند و فوتبال دهدشت وارد مرحلۀ جدید رقابتی شد. این رویۀ به لطف علاقه و خلاقیتِ بزرگان فوتبال کهگیلویه بهویژه استاد کرامت آرشیا قوام و ثبات گرفت تا اینکه در سالهای بعد، تیمهای دیگری از جمله، همای سمغان، عقاب، وحدت راک، وحدت فیلگاه، آزادی سوق، برق و بعدها، شاهین، بانک ملی و سادات، ظهور و رقابتها رسمیتر و منسجمتر برگزار شد.
در این مرحله، جناب آقای کرامت آرشیا که از طرفداران بسیار چندآتشه استقلال بود، در کنار دیگر علاقهمندان به استقلال، مثل جناب آقای عبدالله نیکوسرشت، تیم استقلال دهدشت «تاج» را تأسیس، سازماندهی و مدیریت نمودند. آقای آرشیا در جهت موفقیتهای تیم استقلال، در مسابقات باشگاهی و انسجام و حضور هرچه بهتر این تیم، زحمات بسیار زیادی را متحمل شدند و علیرغم اینکه از نظر مالی واقعاً شرایط مساعدی مثل دیگر مدیران، نداشت. خانۀ خود را باشگاه استقلال نموده و شبانهروز، محل استراحت و جایگاه بازیکنان استقلال و حتی میهمانان این تیم بود. استاد آرشیا، در هنگام نقلوانتقالات، جهت تقویت هرچه بهتر این تیمِ محبوب، بهصورت شبانهروزی، فعالیت چشمگیری از خود نشان میداد. گاهی از سر ارادت به باشگاه و تعهدی که برای خود ایجاد کرده بود، به خانۀ بازیکنان میرفت و یا با استمداد از واسطهها و اقوام بازیکنانِ موردنظر، به هر طریق ممکن تلاش مینمود که تیم بسیار قوی و منسجم را آمادۀ مسابقات نماید. استاد آرشیا در راه خدمت به مردم بهویژه دوستداران باشگاه محبوب استقلال دهدشت، متحمل سختیها و گرفتاریهای زیادی شد که خود داستانهای مفصلی دارد. یک نمونۀ طنزگونه ولی عاشقانۀ استاد آرشیا به تیم استقلال این بود که برای جذب یکی از بهترین ورزشکاران تاریخ فوتبال استان، آقای کیومرث دوستکام، دروازبان افسانهای آن روزها، به سوق رفتند و آقای دوستکام را بهنوعی از باشگاه قبلیاش، ربوده و مخفیانه و شبانه، ایشان را به هیئت فوتبال دهدشت آورده و در لیست استقلال دهدشت ثبت نمودند.
بههرحال با سخاوتمندی و دلبستگی استاد آرشیا و دوستانش در تیم محبوب استقلال و همینطور شجاعت و درایت بزرگان باشگاه پرسپولیس، رفتهرفته، حساسیتهای فوتبال اوج گرفت و رقابت بین این دو تیم، بسیار داغ و دیدنی شد. باید مسئولان امروز استان و مردم شریف بهویژه نوجوانان و جوانان بدانند که در هنگام برگزاری مسابقه این دو تیم، استادیوم آزادی دهدشت، مملو از جمعیت میشد. بهگونهای که جای سوزن انداختن نبود. این رقابتِ پر هیجان، در کنار دیگر تیمهای باشگاهی شهرستان کهگیلویه، سبب پیشرفت و رونق فوتبال و افزایش تیمها و برگزاری تورنمنتها و یادوارههای مختلفی شد که مهمترین تورنمنتها و یادوارهها، یادوارۀ شهید ابراهیم آران پور، یادوارۀ شهدای سادات، جام دکتر صلاحی، یادوارۀ شهید دولتخواه و یادوارۀ شهید جلال موسویان بود. در این مسابقات، تیمهای از استانهای همجوار، به دهدشت آمدند. از ویژگیهای آن یادوارهها، استمرار در برگزاری مسابقات بود که مثلاً یادوارۀ شهید ابراهیم آران پور در شش دوره و با حضور تیمهایی از استانهای کهگیلویه و بویراحمد، خوزستان فارس و بوشهر برگزار شد. خلاصه، فهم و هوشمندی استاد آرشیا و دیگر بزرگان فوتبال کهگیلویه، زمینۀ پیشرفت، انسجام و شکوفایی فوتبال و ماندگارشدن عصر طلایی فوتبال دهدشت در دهۀ شصت شد.
ازآنجائیکه حضور استقلال دهدشت در کنار پرسپولیس، همیشه هیجانانگیز، جالب، جذاب و دیدنی بود، نقش جناب آقای کرامت آرشیا در تیم استقلال، انکارناپذیر و بسیار تأثیرگذار بود. اگرچه بزرگانی همچون آقایان عبدالله نیکوسرشت، جوهر صادقی و در برههای، سردار نصرالله اندرزیان و همچنین مرحومان شادروانان، سید علیاکبر مصفا، علیاکبر افسر، برات خشنوا و محمد بیانی و بعدها شادروان قلندر سخنسنج که همزمان در چندین پست هم بهعنوان مربی و هم بازیکن و هم مدیرعامل، در مانایی و بقای با افتخار استقلال دهدشت، از جانمایه گذاشتند، لیکن بدون تعارف، پایهگذار این تیم مردمی و بزرگ، استاد کرامت آرشیا بودند.
سرانجام و ازآنجائیکه جناب استاد کرامت آرشیا در کنار فعالیتهای فوتبالی در باشگاه استقلال دهدشت، یک فرهنگیِ فرهیخته و خوشنام نیز بودند، به شهرستان گچساران منتقل و در آن شهر، سکونت یافتند. از آن روز، باشگاه استقلال دهدشت، یکی از ستونها و مهرههای کلیدی، تأثیرگذار، دلسوز، پایکار و متعهد خود را که ارادت بسیاری به این تیم و هوادارانش داشت، از دست داد.
زندگی دور از استقلال استاد آرشیا؛
جناب استاد کرامت آرشیا در شهر گچساران و بهدور از عشق واقعی خود، زندگی جدیدی را آغاز کرد. وقتی از تیم استقلال و دنیای فوتبال، فاصله گرفت، بهدوراز هیجان و هیاهوی فوتبال، تنها به تعلیموتربیت و همچنین ورود به دنیای سیاست شد. ازآنپس، یکی از موفقترین، پرکارترین و بانفوذترین فرهنگیان شهرستان گچساران شده و حتی مفتخر به مدیر نمونه و معلم نمونۀ آن شهرستان شدند. همزمان با فعالیت فرهنگی و آموزشی، وارد دنیای سیاست گردید. سالها بهعنوان یک لیدر و آگاه سیاسیِ قابلاحترام برای نمایندگان همفکر در شهرستان گچساران، فعالیت نموده و منشأ خدمات اجتماعی و فرهنگی گستردهای بوده و بلندآوازه گردید. ازآنجاکه، همچنان دلش در گرو تیم استقلال دهدشت بود و همچون فرزندانش، به این تیم عشق میورزید، هرازگاهی، از گچساران به دهدشت میآمد تا در کنار عشق واقعی و ثمرۀ عمر خود و تیمی که محصول سالها تلاش برای موفقیتش بود، قرار گیرد و از حالوروز تیم، بازیکنان و نوع فعالیتهایش مطلع گردد.
اکنون سؤال این است که آیا شاگردان و دستپروردگان استاد آرشیا از احوالش اطلاع دارند؟
آیا شایسته نیست که مستمراً در دوران بازنشستگی استاد آرشیا، ادای وظیفه کرده و در کنارش باشند؟
آیا جویای احوال ایشان و خانوادهاش که جوانیشان را برای حال خوش این باشگاه گذراندند، هستند؟
آیا مدیران ورزشی، اجرایی، سیاسی، آموزشوپرورش و هواداران پرشمار و باشعور استقلال به خود زحمت میدهند که با چند ثانیه تماس تلفنی و یا چند کلمه پیامک، به استاد آرشیا اظهار ارادتمندی کنند؟
آیا پیشکسوتان، بازیکنان و شاگردان استاد آرشیا در باشگاه استقلال میدانند که اعتبار ورزشی و شناسنامه فوتبالی آنها مدیون ایشان است؟ آیا شأن شاگردی را بجای میآورید؟
آیا استقلالیهای متعصب و اخلاقمدار، جویای احوال بنیانگذار استقلال دهدشت هستند؟
مجموعۀ پیشکسوتان شهرستان کهگیلویه چه میزان از استاد آرشیا باخبر هستند؟
مخلص کلام اینکه؛
اگر بخواهیم، هنوز هم دیر نشده. فقط کافی است اراده کنیم و رسم جوانمردی و ادب و احترام و اخلاقمداری را بجا بیاوریم. در این روزگارِ بیوفایی، بیوفا نباشیم و حضوری، تلفنی و حداقل پیامکی جناب استاد کرامت آرشیا و دیگر پیشکسوتان فراموششدة دیارمان را که سالها خاک خورده و استخوان خردکردهاند تا فوتبال شهرمان پیشرفت نماید، مورد بذل محبت قرار دهیم. این بزرگان برای هویت بخشیدن به ورزش و ورزشکاران کهگیلویه، متحمل زحماتِ طاقتفرسا و خسارات جبرانناپذیری شدند. انصاف است که عملاً نشان دهیم، روحیۀ جوانمردی و خصلتهای پهلوانی و نجابت، در رگ و ریشۀ ما وجود دارد و با تکریم و تجلیل و ادای احترام به خادمان و معمارانِ ورزش، اوج مرام و قدرشناسی و انسانیت خود را به نمایش بگذاریم. حتی اگر امثال استاد کرامت آرشیا، منصف باشند که هستند، و گلایهمند بیتفاوتی جامعۀ ورزش، مدیران و تصمیمگیرندگان امروز، بخصوص شاگردان و دوستان و همبازیان و رفقای شفیق دوران جوانی نباشند، اندکی بر رفتار خود تأمل و به آنچه حق است عمل کنیم.
ز بوسیدنهای این روزگار
یکشان بود دست آموزگار
احترام به استاد کرامت آرشیا و حفظ حرمت استاد و دلجویی از این بزرگمرد تأثیرگذار فوتبال کهگیلویه و سراغگرفتن از این معمار ورزش شهرستان حداقل وظیفهای است که بر جامعه ورزش کهگیلویه و ورزش استان واجب و ضروری است.
شاید باور نکنید، جناب استاد کرامت آرشیا، به دلیل تعصب فوقالعاده، بعضی مواقع آنقدر عصبی میشد و حرصوجوش میخورد و تحتفشار قرار میگرفت که زبانش را با دندانهایش گاز میگرفت و به همین خاطر، بارها زبانش زخمی میشد.
ادب، اخلاق، روحیۀ جوانمردی و خصلتهای ورزشی ایجاب میکند که نسبت به خادمان، دلسوزان واقعی و خاک خوردگان و پیشکسوتان زحمتکش و پرسابقۀ ورزش، ارزش و اعتبار و احترام، قائل شده و اجازه ندهیم نام و یادشان به فراموشی سپرده شده و در انزوا به سر ببرند. مهمتر اینکه نباید جامعۀ ورزش نسبت به بزرگانش در عرضههای مختلف، بیتفاوت باشند.
و اما استاد کرامت آرشیا کیست؟
اگر واقعاً بخواهم مشروح و کامل در مورد شخصیت، ارزش و عملکرد این چهرۀ ممتاز ورزشی و از قدیمیترین پیشکسوتان ورزش کهگیلویه بزرگ و استان چهارفصل کهگیلویه و بویراحمد، بنویسم، بهاصطلاح «مثنوی هفتاد من کاغذ» شده و از حوصلۀ مخاطبان خارج است. او شناسنامه و هویت فوتبال کهگیلویه است. در چند سطر و چند دفتر و زمانی محدود نمیگنجد. استاد آرشیا، فراتر از تاریخ فوتبال ما است و جاودانهتر نامهایی که است بر روی فرش قرمز، نام گرفتند و در چمنهای مخملی اعتبار یافتند؛ لذا، به قطرهای از دریای عملکرد و شخصیت این پیشکسوت با نجابت، دلسوز و خادم واقعی ورزش کهگیلویه و باشگاه استقلال دهدشت باتربیت دهها شاگرد موفق و خوشنام، همچون زندهیاد «قلندر سخنسنج»، بسنده میکنیم. میخواهم از کسی بنویسم که خدمات اثرگذار و بنیانیاش برای ورزش و فرهنگ کهگیلویه و بزرگیاش در مقابل بزرگانِ ورزش امروز، حتی در سطح کلان و با تمام داشتهها و موفقیتهایشان، بدون اغراق و با احترام، اقیانوسی است در مقابل آبباریکهای از خدمت. ولی متأسفم که امروز، استاد کرامت آرشیا، بهشدت مورد بیمهری اول بنده (بهعنوان یکی از همراهان دوران سختِ سازندگی ورزش) و دوم، شاگردان، دوستان، یاران و رفقایش، کل مجموعۀ پیشکسوتان استان و شهرستان، و مهمتر از اینها، مسئولان ورزش و مدیران اجرایی استان و شهرستانهای کهگیلویه و گچساران، قرار گرفته و هیچکس سراغی از ایشان نمیگیرد و به بوتۀ فراموشی سپرده شده است. شرمندگی بیشتر آن جایی است که علاوه بر این مسئولان ورزش استان و حتی شهرستانها، استاد ارشیا را نمیشناسند، خیلی از کسانی که ادعای پیشکسوت در فوتبال کهگیلویه را دارند، هیچ شناختی از جناب استاد کرامت آرشیا ندارند.
مدیران اجرایی، ورزشکاران، پیشکسوتان و مردم شریف استان؛
قبل از اینکه توپ فوتبال وارد شهر دهدشت بشود و چیزی بنام استادیوم وجود داشته باشد، فوتبال، بهعنوان بخشی از زندگی جوانان و خادمان فرهنگ کهگیلویه، از جمله استاد آرشیا بود. در آن زمان، شهر دهدشت بسیار کمجمعیت و متشکل از دو طایفۀ محترم و ارزشمند طاس احمدی و خواجه - نرمابی، بود. از همان زمان، دو تیم طایفهای بنامهای، تیم خواجه و تیم طاس احمدی شکل گرفت. آقای استاد کرامت آرشیا، به همراه آقای صدیق احمدی (پیرایش) که دو رفیق بسیار صمیمی بودند، اولین تیم دارانِ تاریخ ورزش فوتبال دهدشت شدند و تیم طاس احمدی را تشکیل دادند. کلیۀ روزهای جمعه در زمینهای همواره شدهای به نام «جاجخون» که جای خرمنِ کشاورزان بود، و یا در زمینی در کنار چاه دلاور که به زمین کرامت «توسط استاد کرامت آرشیا همواره و مهیای مسابقۀ فوتبال بود»، شهرت داشت و یا در محل فعلی مدرسۀ دخترانۀ راهنمایی حضرت زینب (س)، روبروی پارک جنگلی که آن موقع هیچ ساختمانی نبود و صحرایی صاف بود. مسابقۀ حساس خواجه و طاس احمدی برگزار میشد. بدون اینکه زمین ورزش، خطکشیشده و یا حتی خبری از تیرهای عمودی و افقی باشد، تنها با دو سنگ بزرگ بهعنوان حدود و تیر دروازه، مسابقات انجام میشد. فراموش نمیکنم که در جریان مسابقات، دهها بار برای تشخیص گل، بازی تعطیل میشد و کار به قسموآیه میکشید. عدهای معتقد بودند که توپ از پشت سنگ دروازه رفته و اوت شده است و عدهای هم اعتقاد داشتند، توپ، از بین دو سنگ عبور و گل شده است.
بههرحال این یکی از مشکلات برگزاری مسابقات بود و کمکداور ویدئویی پیشرفته، برای این نوع مسابقه، چانهزنی و قسمخوردن بود که معمولاً هر تیمی بیشتر قسم میخورد، حرفش به کرسی مینشست.
و اما ماجرای تهیۀ توپ مسابقه؛
باتدبیر استاد آرشیا، مجبور بودیم با کندنِ موی بز و گاو، آنها را در کف دستمان دور یک سنگریزه، آنقدر گِرد میکردیم تا بهصورت یک توپ بسیار کوچک کرویشکل درمیآمد. اینکه امروز بعضی از مدیران بیسواد و ناآگاهِ در نقش سازندگی و سلامت روحی و جسمیِ ورزش، فوتبال را «گُوبازی» میخوانند، از آن ابتکار استاد آرشیا و «گُوی مانند بودن» آن توپ دارد.
کفش فوتبال چه نام داشت؟
با کفشهای پلاستیکی به نام «اِرسی یا اطمینان» بدون از اینکه شورت و جوراب ورزشی در شهر دهدشت پیدا شود، با زیر شلواری به نام «تمبان»، در زمینهای نسبتاً هموار و البته پر از سنگلاخ و خار و خاشاک، بازی میکردیم. طولانیبودن مسابقات، جنگندگی و تعصب بازیکنان، استمرار مسابقات در طول روز و ایام هفته، ناهمواری و سنگلاخی بودن زمینها و همچنین، مقاوم نبودن جنس کفشها در مقابل این استفادهای که از آنها میشد، موجب استهلاک و پاره شدن کفشها میشد. تنها تمهیدی که داشتیم این بود که گاهی دهها بار با سیخهای داغ آنها را وصله «پَرو» میزدیم و تا زمانی که کاملاً غیرقابلاستفاده نشوند، مجبور بودیم از آنها استفاده بهینه کنیم.
با گذر زمان، اولین توپهای چرمی دوجداره که پوسته داخلی آنان شبیه بادکنک، دارای زائده اضافی بود، به کمکمان آمد. معمولاً توپها را با دهان، یا اگر دوچرخهای در شهر بود «که بسیار نایاب بود»، با پمپ دستی دوچرخه، آن را باد میکردیم و سپس داخل پوستۀ چرمی قرار میدادیم که درب آن مثل کفشهای بندی، دارای بند بود و آن را گِره میزدیم و فوتبالبازی میکردیم.
از خاطرات فراموشنشدنی که از دوران تعصب و عشق به فوتبال، در دلزندگی پاک و صادقانۀ آن روزها و البته با هوشمندی و درایت استاد آرشیا دارم این بود که در یک روز جمعهای، از طلوع صبح تا شبهنگام، بدون اینکه به خانهها برویم و غذا بخوریم، و بدون وقفه و استراحت، هفت هافتایم «هفت نیمه»، بازی کردیم.
و جالبتر اینکه، من در ابتدای فوتبالم، دروازهبان تیم طاس احمدی بودم که بعداً با جذب دروازهبان جدید، تغییر پست داده و مهاجم شدم، و باور کنید یکبار در مسابقۀ خواجه و طاس احمدی، پنالتی مصطفی دهدار را که آن موقع یکی از بهترین بازیکنان فوتبال کهگیلویه بود، مهار کردم.
رفتهرفته شهر دهدشت بزرگتر شد و ادارات دولتی مستقر شدند و اداره ورزش و جوانان (تربیتبدنی) در سال ۱۳۵۴، رسماً شروع بکار نمود. بعدها، استادیوم فعلی آزادی دهدشت بهصورت خاکی و البته بدون سکو، به بهرهبرداری رسید و در پاییز همان سال، اولین دورۀ مسابقات باشگاههای شهرستان کهگیلویه با حضور چهار تیم، دو تیم از طایفۀ طاس احمدی «فرهنگ و آریوبرزن» و یک تیم از طایفه خواجه - نرمابی «پیروز» و یک تیم منتخب روستاهایی دستگرد و ضرغام آباد «تاج»، برگزار گردید.
این شور و هیجان ورزشی باوجود بزرگانی همچون استاد کرامت آرشیا پایدار ماند تا اینکه سرانجام، توپهای رسمی و پیشرفتۀ فوتبال، لباس ورزشی «شورت، پیراهن، جوراب» و کفشهای جدید استوک دارِ فوتبال، به بازار آمد. یکی از اقدامات قابلتحسین ادارۀ تربیتبدنی آن زمان، این بود که برای هر کدام از تیمهای فوتبال، یکدست لباس کامل ورزشی و چند عدد توپ تهیه میکرد. البته، کسانی که از نظر مالی، وضعیت خوبی داشتند، کفش فوتبال استوک دار، خریداری میکردند؛ ولی بیشتر کفشهای معمولی به نام «رَوِن» که پیشرفتهتر از کفشهای پلاستیکی بود، میپوشیدند.
قهرمان داستان ما، جناب آقای کرامت آرشیا، در اولین دورۀ مسابقات باشگاههای شهرستان کهگیلویه «دهدشت»، نقشآفرین شد و از همان ابتدا، بهعنوان بازیکنِ تیم فرهنگ و در کنار آن، سرپرست تیم آریوبرزن بودند. این دو مسئولیت همزمان، حاشیههای بسیار جالب و عجیبی را فراهم نمود که خود فصلی شنیدنی و خواندنی است و نیاز به توضیحات بسیار مفصل دارد که فعلاً در حوصلۀ مخاطبین عزیز نمیباشد. اما باعث اتفاقات عجیبوغریبی شد که قبلاً در فضای مجازی و در گروههای ورزشی، جداگانه در مورد آن توضیحات زیادی را دادم.
با استقرار ادارۀ تربیتبدنی، اضافهشدن جمعیتِ شهر، ورود بقیۀ ایلات و طوایف به شهر دهدشت و ساختمانسازی و بزرگشدن شهر، سرانجام تعداد تیمها نیز افزایش یافت و فوتبال دهدشت وارد مراحل جدیدی شد.
البته لازم به توضیح است که دقیقاً پنجاه سال پیش، من که دانشآموز دوم دبیرستان بودم، اقدام به انتخابِ مرد سال فوتبال دهدشت نمودیم که در مقایسه با امکانات و دانش علمی امروز فوتبال و سرمایهگذاریهای کلانی که صورت میگیرد، کاری بس ارزشمند و فوقالعاده بود. جالب است بدانید که بارأی گیری از کلیۀ بازیکنان، عوامل کادر فنی و مدیریتی تیمها، جناب آقای صدیق احمدی (پیرایش) مرد سال فوتبال دهدشت، و آقایان شهید ابوالفتح دل نسب و دکتر امین انوری، در رتبۀ دوم و سوم مرد برتر فوتبال قرار گرفتند.
در سال ۱۳۵۵، سرانجام تیمهای استقلال «تاج» و پرسپولیس رسماً تشکیل شدند و فوتبال دهدشت وارد مرحلۀ جدید رقابتی شد. این رویۀ به لطف علاقه و خلاقیتِ بزرگان فوتبال کهگیلویه بهویژه استاد کرامت آرشیا قوام و ثبات گرفت تا اینکه در سالهای بعد، تیمهای دیگری از جمله، همای سمغان، عقاب، وحدت راک، وحدت فیلگاه، آزادی سوق، برق و بعدها، شاهین، بانک ملی و سادات، ظهور و رقابتها رسمیتر و منسجمتر برگزار شد.
در این مرحله، جناب آقای کرامت آرشیا که از طرفداران بسیار چندآتشه استقلال بود، در کنار دیگر علاقهمندان به استقلال، مثل جناب آقای عبدالله نیکوسرشت، تیم استقلال دهدشت «تاج» را تأسیس، سازماندهی و مدیریت نمودند. آقای آرشیا در جهت موفقیتهای تیم استقلال، در مسابقات باشگاهی و انسجام و حضور هرچه بهتر این تیم، زحمات بسیار زیادی را متحمل شدند و علیرغم اینکه از نظر مالی واقعاً شرایط مساعدی مثل دیگر مدیران، نداشت. خانۀ خود را باشگاه استقلال نموده و شبانهروز، محل استراحت و جایگاه بازیکنان استقلال و حتی میهمانان این تیم بود. استاد آرشیا، در هنگام نقلوانتقالات، جهت تقویت هرچه بهتر این تیمِ محبوب، بهصورت شبانهروزی، فعالیت چشمگیری از خود نشان میداد. گاهی از سر ارادت به باشگاه و تعهدی که برای خود ایجاد کرده بود، به خانۀ بازیکنان میرفت و یا با استمداد از واسطهها و اقوام بازیکنانِ موردنظر، به هر طریق ممکن تلاش مینمود که تیم بسیار قوی و منسجم را آمادۀ مسابقات نماید. استاد آرشیا در راه خدمت به مردم بهویژه دوستداران باشگاه محبوب استقلال دهدشت، متحمل سختیها و گرفتاریهای زیادی شد که خود داستانهای مفصلی دارد. یک نمونۀ طنزگونه ولی عاشقانۀ استاد آرشیا به تیم استقلال این بود که برای جذب یکی از بهترین ورزشکاران تاریخ فوتبال استان، آقای کیومرث دوستکام، دروازبان افسانهای آن روزها، به سوق رفتند و آقای دوستکام را بهنوعی از باشگاه قبلیاش، ربوده و مخفیانه و شبانه، ایشان را به هیئت فوتبال دهدشت آورده و در لیست استقلال دهدشت ثبت نمودند.
بههرحال با سخاوتمندی و دلبستگی استاد آرشیا و دوستانش در تیم محبوب استقلال و همینطور شجاعت و درایت بزرگان باشگاه پرسپولیس، رفتهرفته، حساسیتهای فوتبال اوج گرفت و رقابت بین این دو تیم، بسیار داغ و دیدنی شد. باید مسئولان امروز استان و مردم شریف بهویژه نوجوانان و جوانان بدانند که در هنگام برگزاری مسابقه این دو تیم، استادیوم آزادی دهدشت، مملو از جمعیت میشد. بهگونهای که جای سوزن انداختن نبود. این رقابتِ پر هیجان، در کنار دیگر تیمهای باشگاهی شهرستان کهگیلویه، سبب پیشرفت و رونق فوتبال و افزایش تیمها و برگزاری تورنمنتها و یادوارههای مختلفی شد که مهمترین تورنمنتها و یادوارهها، یادوارۀ شهید ابراهیم آران پور، یادوارۀ شهدای سادات، جام دکتر صلاحی، یادوارۀ شهید دولتخواه و یادوارۀ شهید جلال موسویان بود. در این مسابقات، تیمهای از استانهای همجوار، به دهدشت آمدند. از ویژگیهای آن یادوارهها، استمرار در برگزاری مسابقات بود که مثلاً یادوارۀ شهید ابراهیم آران پور در شش دوره و با حضور تیمهایی از استانهای کهگیلویه و بویراحمد، خوزستان فارس و بوشهر برگزار شد. خلاصه، فهم و هوشمندی استاد آرشیا و دیگر بزرگان فوتبال کهگیلویه، زمینۀ پیشرفت، انسجام و شکوفایی فوتبال و ماندگارشدن عصر طلایی فوتبال دهدشت در دهۀ شصت شد.
ازآنجائیکه حضور استقلال دهدشت در کنار پرسپولیس، همیشه هیجانانگیز، جالب، جذاب و دیدنی بود، نقش جناب آقای کرامت آرشیا در تیم استقلال، انکارناپذیر و بسیار تأثیرگذار بود. اگرچه بزرگانی همچون آقایان عبدالله نیکوسرشت، جوهر صادقی و در برههای، سردار نصرالله اندرزیان و همچنین مرحومان شادروانان، سید علیاکبر مصفا، علیاکبر افسر، برات خشنوا و محمد بیانی و بعدها شادروان قلندر سخنسنج که همزمان در چندین پست هم بهعنوان مربی و هم بازیکن و هم مدیرعامل، در مانایی و بقای با افتخار استقلال دهدشت، از جانمایه گذاشتند، لیکن بدون تعارف، پایهگذار این تیم مردمی و بزرگ، استاد کرامت آرشیا بودند.
سرانجام و ازآنجائیکه جناب استاد کرامت آرشیا در کنار فعالیتهای فوتبالی در باشگاه استقلال دهدشت، یک فرهنگیِ فرهیخته و خوشنام نیز بودند، به شهرستان گچساران منتقل و در آن شهر، سکونت یافتند. از آن روز، باشگاه استقلال دهدشت، یکی از ستونها و مهرههای کلیدی، تأثیرگذار، دلسوز، پایکار و متعهد خود را که ارادت بسیاری به این تیم و هوادارانش داشت، از دست داد.
زندگی دور از استقلال استاد آرشیا؛
جناب استاد کرامت آرشیا در شهر گچساران و بهدور از عشق واقعی خود، زندگی جدیدی را آغاز کرد. وقتی از تیم استقلال و دنیای فوتبال، فاصله گرفت، بهدوراز هیجان و هیاهوی فوتبال، تنها به تعلیموتربیت و همچنین ورود به دنیای سیاست شد. ازآنپس، یکی از موفقترین، پرکارترین و بانفوذترین فرهنگیان شهرستان گچساران شده و حتی مفتخر به مدیر نمونه و معلم نمونۀ آن شهرستان شدند. همزمان با فعالیت فرهنگی و آموزشی، وارد دنیای سیاست گردید. سالها بهعنوان یک لیدر و آگاه سیاسیِ قابلاحترام برای نمایندگان همفکر در شهرستان گچساران، فعالیت نموده و منشأ خدمات اجتماعی و فرهنگی گستردهای بوده و بلندآوازه گردید. ازآنجاکه، همچنان دلش در گرو تیم استقلال دهدشت بود و همچون فرزندانش، به این تیم عشق میورزید، هرازگاهی، از گچساران به دهدشت میآمد تا در کنار عشق واقعی و ثمرۀ عمر خود و تیمی که محصول سالها تلاش برای موفقیتش بود، قرار گیرد و از حالوروز تیم، بازیکنان و نوع فعالیتهایش مطلع گردد.
اکنون سؤال این است که آیا شاگردان و دستپروردگان استاد آرشیا از احوالش اطلاع دارند؟
آیا شایسته نیست که مستمراً در دوران بازنشستگی استاد آرشیا، ادای وظیفه کرده و در کنارش باشند؟
آیا جویای احوال ایشان و خانوادهاش که جوانیشان را برای حال خوش این باشگاه گذراندند، هستند؟
آیا مدیران ورزشی، اجرایی، سیاسی، آموزشوپرورش و هواداران پرشمار و باشعور استقلال به خود زحمت میدهند که با چند ثانیه تماس تلفنی و یا چند کلمه پیامک، به استاد آرشیا اظهار ارادتمندی کنند؟
آیا پیشکسوتان، بازیکنان و شاگردان استاد آرشیا در باشگاه استقلال میدانند که اعتبار ورزشی و شناسنامه فوتبالی آنها مدیون ایشان است؟ آیا شأن شاگردی را بجای میآورید؟
آیا استقلالیهای متعصب و اخلاقمدار، جویای احوال بنیانگذار استقلال دهدشت هستند؟
مجموعۀ پیشکسوتان شهرستان کهگیلویه چه میزان از استاد آرشیا باخبر هستند؟
مخلص کلام اینکه؛
اگر بخواهیم، هنوز هم دیر نشده. فقط کافی است اراده کنیم و رسم جوانمردی و ادب و احترام و اخلاقمداری را بجا بیاوریم. در این روزگارِ بیوفایی، بیوفا نباشیم و حضوری، تلفنی و حداقل پیامکی جناب استاد کرامت آرشیا و دیگر پیشکسوتان فراموششدة دیارمان را که سالها خاک خورده و استخوان خردکردهاند تا فوتبال شهرمان پیشرفت نماید، مورد بذل محبت قرار دهیم. این بزرگان برای هویت بخشیدن به ورزش و ورزشکاران کهگیلویه، متحمل زحماتِ طاقتفرسا و خسارات جبرانناپذیری شدند. انصاف است که عملاً نشان دهیم، روحیۀ جوانمردی و خصلتهای پهلوانی و نجابت، در رگ و ریشۀ ما وجود دارد و با تکریم و تجلیل و ادای احترام به خادمان و معمارانِ ورزش، اوج مرام و قدرشناسی و انسانیت خود را به نمایش بگذاریم. حتی اگر امثال استاد کرامت آرشیا، منصف باشند که هستند، و گلایهمند بیتفاوتی جامعۀ ورزش، مدیران و تصمیمگیرندگان امروز، بخصوص شاگردان و دوستان و همبازیان و رفقای شفیق دوران جوانی نباشند، اندکی بر رفتار خود تأمل و به آنچه حق است عمل کنیم.
ز بوسیدنهای این روزگار
یکشان بود دست آموزگار