تاریخ انتشار
دوشنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۴ ساعت ۰۰:۱۵
کد مطلب : ۴۹۹۳۹۲
تحلیل واکنشهای سیاسی شیرعلی خرامین بهعنوان یک نمونه از سنخ کنشگران سیاسی؛
سیاست، بازی شطرنج است، نه پینگپنگ با افکار عمومی / آنگاه که سیاستورزی تبدیل به آیینه اخبار روز میشود / پیامد نوسان مداوم در دو نقش دانشگاهی و سیاسی؛ ماندن در میانه هیچجا / فعالیت سیاسی به معنای استوریهای تند، تکراری و نوسانات گفتمانی نیست / خرامین باید انتخاب کند؛ فرصت زیاد نیست!
۱
کبنا ؛به نظر میرسد خرامین هم پس از ناکامی در انتخابات مجلس دوازدهم، در تلاش است با استفاده از موضوعات داغ روز، خود را در حافظه عمومی زنده نگه دارد. تقریباً در هر بحران، هر موضوع سیاسی یا اجتماعی، باید منتظر یک استوری، توییت یا موضعگیری از سوی او بود؛ ولو اینکه این موضوع هیچ سنخیتی با جایگاه، تخصص و یا حتی دغدغه پیشین او نداشته باشد.
به گزارش کبنا، در سالهای اخیر، سیاستورزی در کهگیلویه و بویراحمد، از فازهای سنتی خود عبور کرده و آرامآرام با نوعی کنشگری شبکهای و رسانهای پیوند خورده است؛ فضایی که فرصتِ دیدهشدن را به افراد متعددی داده و در عین حال، مرزهای مسئولیت، تخصص و کارآمدی را غیرشفافتر و مبهمتر از همیشه کرده است. در چنین فضایی، چهرههایی در این استان برآمدهاند که به نوعی نسبت چندانی با فضای سیاسی خاص استان ندارند. به مدد رسانهها و شبکههای اجتماعی، هر روز بر تعداد این فعالان سیاسی افزوده میشود. هر چند میتوان موارد زیادی از این سبک کنشگری مثال زد، اما در این یادداشت تنها بر یک فعال سیاسی به عنوان یک نمونه از این سنخ کنشگران تمرکز میکنیم. این ویژگیها را میتوان به سایر افراد این سنخ نیز با کمی جرح و تعدیل، تعمیم داد.
شیرعلی خرامین، عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی یاسوج، که در سال 1402 وارد رقابتهای انتخابات مجلس دوازدهم شد، علیرغم فعالیتهای رسانهای، نتوانست اعتماد عمومی شهروندان بویراحمد، دنا و مارگون را جلب کند و با فاصلهای نسبتاً زیاد، از راهیابی به بهارستان بازماند. از آن زمان تاکنون، خرامین تلاش کرده به هر قیمتی در میدان سیاست حوزه انتخابیه باقی بماند؛ حضوری نه از جنس اقدام میدانی، بلکه اغلب از جنس اظهارنظرهای مکرر در موضوعاتی که عمدتاً بیرون از حوزه تخصصیاش تعریف میشوند.
در سپهر سیاستورزی امروز، دیدهشدن گاهی با اثرگذاری اشتباه گرفته میشود. این مسئله بهویژه در مورد کنشگرانی که تجربه شکست در انتخابات را پشت سر گذاشتهاند، پررنگتر میشود. در چنین شرایطی، نوعی عطش دائمی برای حضور در فضای عمومی شکل میگیرد؛ عطشی که اگر با برنامه، تخصص و چارچوب همراه نباشد، به حضورهای شتابزده و اظهار نظرهای پراکنده منتهی میشود.
به نظر میرسد خرامین هم پس از ناکامی در انتخابات مجلس دوازدهم، در تلاش است با استفاده از موضوعات داغ روز، خود را در حافظه عمومی زنده نگه دارد. این کنشها، بیشتر رنگ و بوی واکنش دارند تا ابتکار. تقریباً در هر بحران، هر موضوع سیاسی یا اجتماعی، باید منتظر یک استوری، توییت یا موضعگیری از سوی او بود؛ ولو اینکه این موضوع هیچ سنخیتی با جایگاه، تخصص و یا حتی دغدغه پیشین او نداشته باشد.
آخرین مورد از این نوع کنشها، واکنش او به سخنان اخیر رئیس مجلس شورای اسلامی، محمدباقر قالیباف است؛ سخنانی که خرامین آنها را بهانهای برای نقد نبود فیلتر تخصصی در بررسی صلاحیتهای انتخاباتی دانسته. از منظر یک شهروند، نقد ساختار انتخابات و قانونگذاری کاملاً مشروع است، اما وقتی این نقد از سوی فردی مطرح میشود که نه در مجلس حضور دارد، نه تجربهای در فرآیند قانونگذاری دارد و نه حتی نقشی در تصمیمسازیهای سیاسی ایفا کرده، لاجرم با این پرسش مواجه میشود: نسبت شما با این موضوع چیست؟
از سوی دیگر، سیاستورزی یعنی حرکت در یک مسیر تعریفشده. یعنی فرد بداند چه میخواهد، به کدام مسئله میخواهد بپردازد، چه ارزشی را دنبال میکند و از چه پایگاهی میخواهد برخیزد. وقتی این عناصر گم میشوند، سیاستورز تبدیل به آیینه اخبار روز میشود؛ یعنی کنشگری سیاسی به بازتابدهندگی موضوعات، بدون نقشسازی، بدون گفتمانسازی و بدون تأثیرگذاری واقعی تقلیل داده میشود.
در مورد خرامین، به نظر میرسد فقدان یک پروژه فکری مشخص در ارتباط با حوزه انتخابیه و استان کهگیلویه و بویراحمد دیده میشود. او هنوز مشخص نکرده که قرار است بر پایه تخصص روانشناسیاش ورود کند؟ یا میخواهد به نقد سیاستهای کلان بپردازد؟ یا دغدغه محیط زیست دارد؟ یا موضوعات اجتماعی مانند مسکن و اشتغال را دنبال میکند؟ همین پراکندگی در مواضع، ممکن است این پیام را به جامعه بفرستد: «من صرفاً میخواهم باشم؛ فارغ از اینکه چه میگویم و در چه جایگاهی هستم.» این سبک از فعالیت سیاسی، هم برای خود او و هم فضای عمومی هزینهزاست و سیاستورزی تبدیل به سلبریتیسم سیاسی میشود.
از سوی دیگر، در مسیر سیاستورزی، هر فعال اجتماعی یا دانشگاهی باید به این پرسش کلیدی پاسخ دهد: اثرگذاریِ واقعی من کجاست؟» این سؤال ساده، تمایز میان سیاستورز مؤثر و سیاستورز نمایشی را رقم میزند. متأسفانه در مورد خرامین، آنچه دیده میشود نوعی بیتوجهی به این پرسش اساسی است؛ گویی میل به ماندن در صحنه، او را از شناخت دقیق حوزه نفوذ و تأثیرش بازداشته است.
خرامین، بهعنوان روانشناس، در کهگیلویه و بویراحمدی حضور دارد که همزمان با نرخ بالای بیکاری، فقر، مهاجرت و آسیبهای اجتماعی متعددی مواجه است. این محیط، بیش از هر چیز نیازمند فعالانی است که توان مداخله در حوزه روان و جامعه را داشته باشند. مسائلی همچون خودکشی، خشونت، اعتیاد، افسردگی و ... نیازمند ورود کارشناسانه و میدانیاند. اما خرامین به جای تمرکز بر این ظرفیت واقعی، بیشتر خود را درگیر تحلیلهای پراکنده سیاسی و اظهار نظرهای فوری درباره پدیدههایی کرده است که نسبت چندانی با تخصص او ندارند.
روشن است که فرصت واقعی برای اثرگذاری خرامین، در همین مسائل اجتماعی است؛ جایی که او هم به دلیل تحصیلات تخصصی و هم جایگاه دانشگاهیاش، میتواند ابتکار عمل داشته باشد. اما این ظرفیتها متأسفانه بیاستفاده ماند، چون میل به دیدهشدن در سطحی دیگر، عرصههای اصیل و بکر را تحتالشعاع قرار میدهد.
از آن مهمتر، به نظر میرسد خرامین با نادیدهگرفتن این فرصتها، در حال ازدستدادن پایگاه علمی خود است؛ همان چیزی که میتوانست او را در افکار عمومی بهعنوان یک کنشگر اصیل، متخصص، معتدل و مردمی تثبیت کند. اما با ورود مداوم به مسائل کلان سیاسی، ممکن است تبدیل به تیپ شخصیتیای شود که شهروندان آن را با کلمات تکراری، استوریهای تند و نوسانات گفتمانی میشناسند.
اگر خرامین میخواست در سیاست، آیندهای برای خود متصور باشد، بهترین راه آن بود که خود را بهعنوان چهرهای کارآمد در حل آسیبهای روانی و اجتماعی استان معرفی میکرد. در آن صورت، هم اثرگذاری عینی داشت، هم مرجعیت اجتماعیاش را حفظ میکرد، و هم سرمایهای قوی برای انتخابات آینده میساخت؛ چراکه مردم به کسی رأی میدهند که نشان داده توانایی تغییر در میدان واقعی زندگی را دارد، نه کسی که اوج کنشگریاش، فضای مجازی و پلتفرمهایی همچون توئیتر است.
نباید از یاد برد که خرامین پیش از این به عنوان چهرهای دانشگاهی و متخصص شناخته میشد؛ اما حالا از همین زاویه نیز آسیب دیده است؛ لازم است قدری مسأله را بیشتر واکاوی کنیم. بسیاری از چهرههای اصلاحطلب، اصولگرا یا حتی مستقل، ریشه در فضای آکادمیک داشتهاند. اما این ورود از یک اصل مهم پیروی میکند: اگر دانشگاهی میخواهد به میدان سیاست گام بگذارد، باید بداند که بازیگری در این میدان، قواعد، ظرفیتها و انتظارات خاص خود را دارد. نه میتوان با معیارهای صرفاً علمی سیاستورزی کرد، نه میتوان بدون ترک فضای علمی، در میدان سیاست مؤثر بود. خرامین، در ظاهر تلاش دارد نقش یک دانشگاهیِ فعال سیاسی را ایفا کند. اما در عمل، نه توانسته وزن علمیاش را به ابزار تأثیرگذاری سیاسی بدل کند، و نه جایگاهی ماندگار در فضای دانشگاهی حفظ کند. گویی او در نوعی برزخ میان دو فضا گرفتار شده است.
روشن است که اظهارنظرهای شتابزده، استوریها و توییتهایی با زبان تند، شأن علمی فرد را تضعیف میکند. دانشگاهیان باید در نقدها نیز زبان خاص خود را داشته باشند؛ یعنی با زبانی علمی و مستدل بنویسند، اما خرامین اغلب در چارچوبی سیاسی و احساسی به مسائل میپردازد.
از سوی دیگر، در میدان سیاست نیز نمیتوان صرفاً با عنوان عضو هیأت علمی اعتبار کسب کرد. سیاستورزی نیاز به شبکهسازی، راهبرد، شناخت میدان و تجربه دارد. سیاستورز موفق، فردی است که بتواند مفاهیم انتزاعی را به پروژههای عملی تبدیل کند و گفتمان قابل فهم برای مردم بسازد. به نظر میرسد او نتوانسته روایت مشخصی از آینده و وضعیت کنونی بویراحمد بدهد. بنابراین، امروز خرامین بیش از هرچیز نیاز دارد از خود بپرسد: میخواهم فردی دانشگاهی باشم که گاه به سیاست سر میزند؟ یا سیاستورزی باشم با پشتوانه دانشگاهی؟ بیپاسخ گذاشتن این سؤال، یعنی ماندن در میانه هیچجا.
یکی دیگر از مهمترین چالشهای خرامین، فقدان تمرکز و دستگذاشتن روی هر موضوع ریز و درشت و باهمیت و کماهمیت است. او به جای انتخاب یک میدان خاص و ماندن در آن، هر روز به موضوعی تازه ورود میکند: یک روز منتقد رئیس مجلس، روز دیگر فعال زیستمحیطی است و فردا شاید تحلیلگر روابط بینالملل شود. با این وضعیت، مخاطب نمیداند با چه کسی طرف است: یک دانشگاهیِ منتقد؟ یک روانشناس؟ یک فعال زیستمحیطی؟ یا یک نامزد انتخابات مجلس؟
اگر خرامین به جای پراکندگی، بر سلامت روان تمرکز میکرد، میتوانست گفتمانساز شود، برنامه بدهد، مطالبه ایجاد کند و خود را به عنوان متخصصی در خدمت جامعه معرفی کند. اما او این مسیر را با ورود به موضوعات متعدد و نامرتبط، از خود دریغ کرده است. خرامین اگر واقعاً در پی آیندهای سیاسی است، باید همین امروز دایره مداخلاتش را محدود کند و با انتخاب یک موضوع مشخص، با زبان تخصصی خود وارد میدان شود، سرمایه اجتماعی بسازد، و با گذشت زمان، برند سیاسیاش را شکل دهد. بدون این تمرکز، فعالیتهای او در بهترین حالت، یادآور تلاشهای گسسته و کماثر چهرههایی است که برای دیدهشدن میکوشند، نه برای تأثیرگذاری.
در نهایت، اگر سیاستورزی را به شطرنج تشبیه کنیم، تمرکز بر یک حوزه خاص، بازیگر را از حرکات بیهدف نجات میدهد و به او قدرت طرحریزی برای ماتکردن میدهد. سیاست، بازی شطرنج است، نه پینگپنگ با افکار عمومی. و این تفاوت، مسیر خرامین را یا به تثبیت در قامت یک سیاستمدار مؤثر میکشاند، یا به قول جورج زیمل به فرسایش در قالب یک کنشگر خوشهچین.
خرامین اگر این وضعیت را ادامه دهد، هم نقش دانشگاهی خود را از دست میدهد و هم هیچ نقشی در فرآیند قدرت به دست نخواهد آورد؛ او باید انتخاب کند؛ فرصت چندانی ندارد.
به گزارش کبنا، در سالهای اخیر، سیاستورزی در کهگیلویه و بویراحمد، از فازهای سنتی خود عبور کرده و آرامآرام با نوعی کنشگری شبکهای و رسانهای پیوند خورده است؛ فضایی که فرصتِ دیدهشدن را به افراد متعددی داده و در عین حال، مرزهای مسئولیت، تخصص و کارآمدی را غیرشفافتر و مبهمتر از همیشه کرده است. در چنین فضایی، چهرههایی در این استان برآمدهاند که به نوعی نسبت چندانی با فضای سیاسی خاص استان ندارند. به مدد رسانهها و شبکههای اجتماعی، هر روز بر تعداد این فعالان سیاسی افزوده میشود. هر چند میتوان موارد زیادی از این سبک کنشگری مثال زد، اما در این یادداشت تنها بر یک فعال سیاسی به عنوان یک نمونه از این سنخ کنشگران تمرکز میکنیم. این ویژگیها را میتوان به سایر افراد این سنخ نیز با کمی جرح و تعدیل، تعمیم داد.
شیرعلی خرامین، عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی یاسوج، که در سال 1402 وارد رقابتهای انتخابات مجلس دوازدهم شد، علیرغم فعالیتهای رسانهای، نتوانست اعتماد عمومی شهروندان بویراحمد، دنا و مارگون را جلب کند و با فاصلهای نسبتاً زیاد، از راهیابی به بهارستان بازماند. از آن زمان تاکنون، خرامین تلاش کرده به هر قیمتی در میدان سیاست حوزه انتخابیه باقی بماند؛ حضوری نه از جنس اقدام میدانی، بلکه اغلب از جنس اظهارنظرهای مکرر در موضوعاتی که عمدتاً بیرون از حوزه تخصصیاش تعریف میشوند.
در سپهر سیاستورزی امروز، دیدهشدن گاهی با اثرگذاری اشتباه گرفته میشود. این مسئله بهویژه در مورد کنشگرانی که تجربه شکست در انتخابات را پشت سر گذاشتهاند، پررنگتر میشود. در چنین شرایطی، نوعی عطش دائمی برای حضور در فضای عمومی شکل میگیرد؛ عطشی که اگر با برنامه، تخصص و چارچوب همراه نباشد، به حضورهای شتابزده و اظهار نظرهای پراکنده منتهی میشود.
به نظر میرسد خرامین هم پس از ناکامی در انتخابات مجلس دوازدهم، در تلاش است با استفاده از موضوعات داغ روز، خود را در حافظه عمومی زنده نگه دارد. این کنشها، بیشتر رنگ و بوی واکنش دارند تا ابتکار. تقریباً در هر بحران، هر موضوع سیاسی یا اجتماعی، باید منتظر یک استوری، توییت یا موضعگیری از سوی او بود؛ ولو اینکه این موضوع هیچ سنخیتی با جایگاه، تخصص و یا حتی دغدغه پیشین او نداشته باشد.
آخرین مورد از این نوع کنشها، واکنش او به سخنان اخیر رئیس مجلس شورای اسلامی، محمدباقر قالیباف است؛ سخنانی که خرامین آنها را بهانهای برای نقد نبود فیلتر تخصصی در بررسی صلاحیتهای انتخاباتی دانسته. از منظر یک شهروند، نقد ساختار انتخابات و قانونگذاری کاملاً مشروع است، اما وقتی این نقد از سوی فردی مطرح میشود که نه در مجلس حضور دارد، نه تجربهای در فرآیند قانونگذاری دارد و نه حتی نقشی در تصمیمسازیهای سیاسی ایفا کرده، لاجرم با این پرسش مواجه میشود: نسبت شما با این موضوع چیست؟
از سوی دیگر، سیاستورزی یعنی حرکت در یک مسیر تعریفشده. یعنی فرد بداند چه میخواهد، به کدام مسئله میخواهد بپردازد، چه ارزشی را دنبال میکند و از چه پایگاهی میخواهد برخیزد. وقتی این عناصر گم میشوند، سیاستورز تبدیل به آیینه اخبار روز میشود؛ یعنی کنشگری سیاسی به بازتابدهندگی موضوعات، بدون نقشسازی، بدون گفتمانسازی و بدون تأثیرگذاری واقعی تقلیل داده میشود.
در مورد خرامین، به نظر میرسد فقدان یک پروژه فکری مشخص در ارتباط با حوزه انتخابیه و استان کهگیلویه و بویراحمد دیده میشود. او هنوز مشخص نکرده که قرار است بر پایه تخصص روانشناسیاش ورود کند؟ یا میخواهد به نقد سیاستهای کلان بپردازد؟ یا دغدغه محیط زیست دارد؟ یا موضوعات اجتماعی مانند مسکن و اشتغال را دنبال میکند؟ همین پراکندگی در مواضع، ممکن است این پیام را به جامعه بفرستد: «من صرفاً میخواهم باشم؛ فارغ از اینکه چه میگویم و در چه جایگاهی هستم.» این سبک از فعالیت سیاسی، هم برای خود او و هم فضای عمومی هزینهزاست و سیاستورزی تبدیل به سلبریتیسم سیاسی میشود.
از سوی دیگر، در مسیر سیاستورزی، هر فعال اجتماعی یا دانشگاهی باید به این پرسش کلیدی پاسخ دهد: اثرگذاریِ واقعی من کجاست؟» این سؤال ساده، تمایز میان سیاستورز مؤثر و سیاستورز نمایشی را رقم میزند. متأسفانه در مورد خرامین، آنچه دیده میشود نوعی بیتوجهی به این پرسش اساسی است؛ گویی میل به ماندن در صحنه، او را از شناخت دقیق حوزه نفوذ و تأثیرش بازداشته است.
خرامین، بهعنوان روانشناس، در کهگیلویه و بویراحمدی حضور دارد که همزمان با نرخ بالای بیکاری، فقر، مهاجرت و آسیبهای اجتماعی متعددی مواجه است. این محیط، بیش از هر چیز نیازمند فعالانی است که توان مداخله در حوزه روان و جامعه را داشته باشند. مسائلی همچون خودکشی، خشونت، اعتیاد، افسردگی و ... نیازمند ورود کارشناسانه و میدانیاند. اما خرامین به جای تمرکز بر این ظرفیت واقعی، بیشتر خود را درگیر تحلیلهای پراکنده سیاسی و اظهار نظرهای فوری درباره پدیدههایی کرده است که نسبت چندانی با تخصص او ندارند.
روشن است که فرصت واقعی برای اثرگذاری خرامین، در همین مسائل اجتماعی است؛ جایی که او هم به دلیل تحصیلات تخصصی و هم جایگاه دانشگاهیاش، میتواند ابتکار عمل داشته باشد. اما این ظرفیتها متأسفانه بیاستفاده ماند، چون میل به دیدهشدن در سطحی دیگر، عرصههای اصیل و بکر را تحتالشعاع قرار میدهد.
از آن مهمتر، به نظر میرسد خرامین با نادیدهگرفتن این فرصتها، در حال ازدستدادن پایگاه علمی خود است؛ همان چیزی که میتوانست او را در افکار عمومی بهعنوان یک کنشگر اصیل، متخصص، معتدل و مردمی تثبیت کند. اما با ورود مداوم به مسائل کلان سیاسی، ممکن است تبدیل به تیپ شخصیتیای شود که شهروندان آن را با کلمات تکراری، استوریهای تند و نوسانات گفتمانی میشناسند.
اگر خرامین میخواست در سیاست، آیندهای برای خود متصور باشد، بهترین راه آن بود که خود را بهعنوان چهرهای کارآمد در حل آسیبهای روانی و اجتماعی استان معرفی میکرد. در آن صورت، هم اثرگذاری عینی داشت، هم مرجعیت اجتماعیاش را حفظ میکرد، و هم سرمایهای قوی برای انتخابات آینده میساخت؛ چراکه مردم به کسی رأی میدهند که نشان داده توانایی تغییر در میدان واقعی زندگی را دارد، نه کسی که اوج کنشگریاش، فضای مجازی و پلتفرمهایی همچون توئیتر است.
نباید از یاد برد که خرامین پیش از این به عنوان چهرهای دانشگاهی و متخصص شناخته میشد؛ اما حالا از همین زاویه نیز آسیب دیده است؛ لازم است قدری مسأله را بیشتر واکاوی کنیم. بسیاری از چهرههای اصلاحطلب، اصولگرا یا حتی مستقل، ریشه در فضای آکادمیک داشتهاند. اما این ورود از یک اصل مهم پیروی میکند: اگر دانشگاهی میخواهد به میدان سیاست گام بگذارد، باید بداند که بازیگری در این میدان، قواعد، ظرفیتها و انتظارات خاص خود را دارد. نه میتوان با معیارهای صرفاً علمی سیاستورزی کرد، نه میتوان بدون ترک فضای علمی، در میدان سیاست مؤثر بود. خرامین، در ظاهر تلاش دارد نقش یک دانشگاهیِ فعال سیاسی را ایفا کند. اما در عمل، نه توانسته وزن علمیاش را به ابزار تأثیرگذاری سیاسی بدل کند، و نه جایگاهی ماندگار در فضای دانشگاهی حفظ کند. گویی او در نوعی برزخ میان دو فضا گرفتار شده است.
روشن است که اظهارنظرهای شتابزده، استوریها و توییتهایی با زبان تند، شأن علمی فرد را تضعیف میکند. دانشگاهیان باید در نقدها نیز زبان خاص خود را داشته باشند؛ یعنی با زبانی علمی و مستدل بنویسند، اما خرامین اغلب در چارچوبی سیاسی و احساسی به مسائل میپردازد.
از سوی دیگر، در میدان سیاست نیز نمیتوان صرفاً با عنوان عضو هیأت علمی اعتبار کسب کرد. سیاستورزی نیاز به شبکهسازی، راهبرد، شناخت میدان و تجربه دارد. سیاستورز موفق، فردی است که بتواند مفاهیم انتزاعی را به پروژههای عملی تبدیل کند و گفتمان قابل فهم برای مردم بسازد. به نظر میرسد او نتوانسته روایت مشخصی از آینده و وضعیت کنونی بویراحمد بدهد. بنابراین، امروز خرامین بیش از هرچیز نیاز دارد از خود بپرسد: میخواهم فردی دانشگاهی باشم که گاه به سیاست سر میزند؟ یا سیاستورزی باشم با پشتوانه دانشگاهی؟ بیپاسخ گذاشتن این سؤال، یعنی ماندن در میانه هیچجا.
یکی دیگر از مهمترین چالشهای خرامین، فقدان تمرکز و دستگذاشتن روی هر موضوع ریز و درشت و باهمیت و کماهمیت است. او به جای انتخاب یک میدان خاص و ماندن در آن، هر روز به موضوعی تازه ورود میکند: یک روز منتقد رئیس مجلس، روز دیگر فعال زیستمحیطی است و فردا شاید تحلیلگر روابط بینالملل شود. با این وضعیت، مخاطب نمیداند با چه کسی طرف است: یک دانشگاهیِ منتقد؟ یک روانشناس؟ یک فعال زیستمحیطی؟ یا یک نامزد انتخابات مجلس؟
اگر خرامین به جای پراکندگی، بر سلامت روان تمرکز میکرد، میتوانست گفتمانساز شود، برنامه بدهد، مطالبه ایجاد کند و خود را به عنوان متخصصی در خدمت جامعه معرفی کند. اما او این مسیر را با ورود به موضوعات متعدد و نامرتبط، از خود دریغ کرده است. خرامین اگر واقعاً در پی آیندهای سیاسی است، باید همین امروز دایره مداخلاتش را محدود کند و با انتخاب یک موضوع مشخص، با زبان تخصصی خود وارد میدان شود، سرمایه اجتماعی بسازد، و با گذشت زمان، برند سیاسیاش را شکل دهد. بدون این تمرکز، فعالیتهای او در بهترین حالت، یادآور تلاشهای گسسته و کماثر چهرههایی است که برای دیدهشدن میکوشند، نه برای تأثیرگذاری.
در نهایت، اگر سیاستورزی را به شطرنج تشبیه کنیم، تمرکز بر یک حوزه خاص، بازیگر را از حرکات بیهدف نجات میدهد و به او قدرت طرحریزی برای ماتکردن میدهد. سیاست، بازی شطرنج است، نه پینگپنگ با افکار عمومی. و این تفاوت، مسیر خرامین را یا به تثبیت در قامت یک سیاستمدار مؤثر میکشاند، یا به قول جورج زیمل به فرسایش در قالب یک کنشگر خوشهچین.
خرامین اگر این وضعیت را ادامه دهد، هم نقش دانشگاهی خود را از دست میدهد و هم هیچ نقشی در فرآیند قدرت به دست نخواهد آورد؛ او باید انتخاب کند؛ فرصت چندانی ندارد.
متملقین قالیباف دست به کار شدند
این صحبتها خرامین تمام زندگی سیاسی بعضیا رو می ارزید
فکر میکنید با تخریب خرامین کوچیک میشه
نه برادر