تاریخ انتشار
سه شنبه ۱ مهر ۱۴۰۴ ساعت ۱۲:۲۹
کد مطلب : ۵۰۴۳۴۷
راز سر به مهر یک مادر شهید / روایت شهیدی که با بازگشت پیکرش موجب شناسایی برادر شهیدش شد
۰
کبنا ؛عبدالله و مجید طهماسبنژاد؛ ۲ شهیدی هستند که در فاصله کوتاه از هم به شهادت رسیدند اما پیکر برادر بزرگ مفقود الجسد و پیکر برادر کوچک مفقودالاثر ماند. داستان شناسایی و بازگشت پیکر این ۲ شهید، روایتی از صبر و سکوت مادر و پدری است که بر غم شهادت فرزندانشان صبوری کردند.
به گزارش کبنا به نقل از همشهری آنلاین، نزدیک به ۴ دهه از جنگ گذشته است اما که هنوز هم میتوان بر ناگفتههای آن سالها نور انداخت و به صبر و شجاعت این خانوادهها غبطه خورد؛ درست مانند شهدای خانواده طهماسب نژاد. روایت بازگشت پیکر شهید عبدالله و مجید طهماسب نژاد به کشور بعد از سالها دوری، روایت کمتر شنیدهای است که به راحتی نمیتوان از آن عبور کرد.
محمد طهماسب نژاد، برادر این ۲ شهید در مورد ماجرای شناسایی و بازگشت برادر بزرگش میگوید:« درست همان روزهایی که برادر بزرگترمان؛ عبدالله در خط مقدم میجنگید، مجید هم راهی جبهه شده بود. برای پدر و مادر دشوار بود که دو فرزند بزرگشان همزمان در دل آتش باشند.»
سال ۱۳۶۵ خبر شهادت عبدالله، پسر بزرگ خانواده در شلمچه به خانواده رسید، اما او تا سالها مفقودالجسد باقی ماند. کمی بعد، مجید نیز در ماموت عراق و در سال ۱۳۶۶ به شهادت رسید، پیکر این برادر هم مفقودالاثر ماند.
نقطه اوج داستان این ۲ برادر شهید زمانی رقم خورد که پیکر مجید سالها بعد یعنی در سال ۱۳۷۱ به خانه بازگشت، اما نه پلاکی داشت و نه جمجمهای. همین باعث شد تا پدر خانواده نتواند این پیکر را به عنوان پیکر فرزندش قبول کند:«همرزمهای مجید به مادرم گفتند که اگر خانواده قبول نکنند، پیکر در قطعهی شهدای گمنام دفن میشود.چون همرزمهای برادرم، تمام وسایل همراه با پیکر مجید را تأیید کرده بودند،مادر در نهایت رضایت داد.»

روز تشیع شهید مجید طهماسب نژاد، روایت غریبی دارد، مادر خانواده، دستان ۲ پسر کوچک خود را در دستانش گره میزند و راهی بهشت زهرا میشود و پاره تنش؛ مجید را به خاک میسپارد، هنگام بازگشت به خانه با خود و فرزندانش عهد میکند که مبادا پدر خانواده با خبر شود:«این راز نزدیک به ۳ سال بین ما چند نفر باقی ماند.»
پس از سه سال، پیکر عبدالله با مدارک و پلاک شناسایی و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد، در این لحظات اتفاقی رقم خورد که کسی فکرش را نمیکرد، این برادر شهید آن روز را اینگونه روایت میکند:« به طور اتفاقی مزار عبدالله تنها چهار قبر جلوتر از مجید قرار گرفت. همانجا بود که پدرم با دیدن محل دفن ۲ برادرم، پذیرفت که فرزند کوچکش نیز همانجا آرام گرفته است.»

این روایت تنها حکایت شهادت ۲ برادر نیست؛ قصهی مادری است که توانست در یک روز، فرزندش را به خاک بسپارد و عصر همان روز در خانه چنان رفتار کند که کسی از راز دلش با خبر نشود. صبری که اگر روایت نمیشد، شاید هیچگاه باورپذیر نبود. این سکوت، بخشی از تاریخ ناگفته خانوادههای شهداست که هنوز میتواند الهام بخش باشد.
به گزارش کبنا به نقل از همشهری آنلاین، نزدیک به ۴ دهه از جنگ گذشته است اما که هنوز هم میتوان بر ناگفتههای آن سالها نور انداخت و به صبر و شجاعت این خانوادهها غبطه خورد؛ درست مانند شهدای خانواده طهماسب نژاد. روایت بازگشت پیکر شهید عبدالله و مجید طهماسب نژاد به کشور بعد از سالها دوری، روایت کمتر شنیدهای است که به راحتی نمیتوان از آن عبور کرد.
محمد طهماسب نژاد، برادر این ۲ شهید در مورد ماجرای شناسایی و بازگشت برادر بزرگش میگوید:« درست همان روزهایی که برادر بزرگترمان؛ عبدالله در خط مقدم میجنگید، مجید هم راهی جبهه شده بود. برای پدر و مادر دشوار بود که دو فرزند بزرگشان همزمان در دل آتش باشند.»
سال ۱۳۶۵ خبر شهادت عبدالله، پسر بزرگ خانواده در شلمچه به خانواده رسید، اما او تا سالها مفقودالجسد باقی ماند. کمی بعد، مجید نیز در ماموت عراق و در سال ۱۳۶۶ به شهادت رسید، پیکر این برادر هم مفقودالاثر ماند.
نقطه اوج داستان این ۲ برادر شهید زمانی رقم خورد که پیکر مجید سالها بعد یعنی در سال ۱۳۷۱ به خانه بازگشت، اما نه پلاکی داشت و نه جمجمهای. همین باعث شد تا پدر خانواده نتواند این پیکر را به عنوان پیکر فرزندش قبول کند:«همرزمهای مجید به مادرم گفتند که اگر خانواده قبول نکنند، پیکر در قطعهی شهدای گمنام دفن میشود.چون همرزمهای برادرم، تمام وسایل همراه با پیکر مجید را تأیید کرده بودند،مادر در نهایت رضایت داد.»

روز تشیع شهید مجید طهماسب نژاد، روایت غریبی دارد، مادر خانواده، دستان ۲ پسر کوچک خود را در دستانش گره میزند و راهی بهشت زهرا میشود و پاره تنش؛ مجید را به خاک میسپارد، هنگام بازگشت به خانه با خود و فرزندانش عهد میکند که مبادا پدر خانواده با خبر شود:«این راز نزدیک به ۳ سال بین ما چند نفر باقی ماند.»
پس از سه سال، پیکر عبدالله با مدارک و پلاک شناسایی و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد، در این لحظات اتفاقی رقم خورد که کسی فکرش را نمیکرد، این برادر شهید آن روز را اینگونه روایت میکند:« به طور اتفاقی مزار عبدالله تنها چهار قبر جلوتر از مجید قرار گرفت. همانجا بود که پدرم با دیدن محل دفن ۲ برادرم، پذیرفت که فرزند کوچکش نیز همانجا آرام گرفته است.»

این روایت تنها حکایت شهادت ۲ برادر نیست؛ قصهی مادری است که توانست در یک روز، فرزندش را به خاک بسپارد و عصر همان روز در خانه چنان رفتار کند که کسی از راز دلش با خبر نشود. صبری که اگر روایت نمیشد، شاید هیچگاه باورپذیر نبود. این سکوت، بخشی از تاریخ ناگفته خانوادههای شهداست که هنوز میتواند الهام بخش باشد.