تاریخ انتشار
يکشنبه ۴ آبان ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۹
کد مطلب : ۵۰۵۴۱۱
فرهنگ اسلحه در کهگیلویه و بویراحمد هنوز قربانی میگیرد؛
از عروسی تا عزا و از شوخی تا مرگ تنها یک مرز باریک فاصله است / روایت تلخ جامعهای که هنوز اسلحه را نشانه غیرت میداند / حمل اسلحه در کهگیلویه و بویراحمد یک مسأله هویتی است / میر شکار کیست؟ آنهایی که جان دادند یا آنانی که با تفنگ عکس میگیرند؟
۰
کبنا ؛ریشه حمل و نگهداری اسلحه در کهگیلویه و بویراحمد، در قانون نیست؛ در فرهنگ است. در ذهنی است که تفنگ را بخشی از هویت میداند. تا وقتی اسلحه نشانه افتخار و مردانگی باشد، قربانیان یکییکی خواهند افتاد و زخم خشونت، عمیقتر خواهد شد.
به گزارش کبنا، بارها در همین پایگاه خبری گفته و نوشتهایم که نگهداری و استفاده از اسلحه در کهگیلویه و بویراحمد جان میگیرد. اما باز هم هر چند وقت یکبار، خبر مرگ انسانی بیگناه، شوکی به جامعه وارد میکند. گویی گوشها به شنیدن و چشمها به دیدن عادت کردهاند؛ انگار مرگ با تفنگ، در اذهان ما نهادینه شده است.
تقریباً همه ما صحنههایی از عروسی یا عزایی را به یاد داریم که در آن گلولهای شلیک شده و شادی یا سوگی به خون کشیده شده است. بارها دیدهایم که در جشن ازدواج، پسر جوانی به جای رقصیدن، تفنگی را بالا گرفته و در آسمان شلیک کرده است. گلوله اما گاهی آسمان را نمیشکافد؛ قلب کسی را میشکافد.
دادستان مرکز استان و دستگاه قضا به درستی بارها بر این موضوع تأکید کردهاند که ریشه این معضل، صرفاً در قانون نیست. این مسأله، مسأله فرهنگ و هویت است. در ذهن و ضمیر بخشی از جامعه، اسلحه فقط ابزار جنگ یا دفاع نیست، بلکه بخشی از تعریف خود است. گویی تفنگ در اینجا، امتداد نام و نژاد است؛ جزئی از مردانگی، شجاعت، و رسم است. در ادبیات محلی، کنار «کوه»، «کمر» و «دنا»، «برنو» آمده است. اسلحه در شعر و ضربالمثل و گفتوگو جا باز کرده است. و وقتی چیزی وارد زبان شود، وارد روح میشود.
روز گذشته، پدری به دست پسرش جان داد. پسر، از روی شوخی، ماشه را کشید. نمیدانست اسلحه پر است. همین ندانستن، همین بیاحتیاطی، همین سهلانگاری، خانوادهای را داغدار کرد. یک نفر دیگر هم به فهرست قربانیان نگهداری اسلحه در کهگیلویه و بویراحمد اضافه شد. هنوز ماجرای قتل پزشک یاسوج از خاطرها نرفته است. هنوز درگیریهای محلی که به مرگ ختم شد، فراموش نشده است. و هنوز کودکی هست که از صدای تیر میترسد، اما نمیداند چرا در جشن عروسی باید ترس با شادی همخانه شود.
در روان جمعی ما، اسلحه نوعی قدرت نمادین دارد. برای برخی، داشتن آن یعنی احساس امنیت؛ یعنی احساس برتری یا احساس حضور. اما این احساس، دروغین است. زیرا در واقع، نگهداری اسلحه، امنیت را نمیافزاید؛ بلکه ناامنی را به خانه میآورد. کافی است لحظهای غفلت، یک شوخی ساده، یا یک عصبانیت ناگهانی، تا زندگیها نابود شود. خشونت، از دل همین احساسات کوچک زاده میشود. حمل اسلحه، آستانه خشونت را پایین میآورد؛ همانطور که اخیراً در دهدشت، درگیری دو نوجوان با چاقو، به مرگ یکی از آنها انجامید. این اتفاقها، زنجیروار به هم متصلاند. فرهنگی که اسلحه را افتخار میداند، ناگزیر خشونت را عادی میکند. حتی اگر ابزار خشونت، چاقو باشد.
تلختر از همه، وقتی است که برخی از مسئولان همین استان، تصاویری از خود با اسلحه در دست منتشر میکنند. انگار گمان میکنند «میر شکار» شدهاند. غافل از آنکه با چنین رفتارهایی، الگوهای غلط را بازتولید میکنند. کسی که در مقام مسئولیت است، هر تصویرش پیام دارد، هر حرکتش معنا دارد. وقتی او با تفنگ عکس میگیرد، جوانی آن را نشانهای از افتخار میپندارد. اما باید یادآور شد که «میر شکار» کسی نیست که با اسلحه عکس بگیرد. میرشکار آنهایی بودند که جان خود را برای دفاع از وطن دادند. شهید اورنگ که داعش برای سرش جایزه گذاشت. عبدلرسول زرین، تکتیرانداز کهگیلویه و بویراحمدی که جانش را در میدان نبرد گذاشت. سردار شهابی، با بدنی پر از ترکش. سید علیمحمد بزرگواری که به سوریه رفت. میرشکار اینها بودند؛ کسانی که اسلحهشان برای دفاع از مردم بود، نه برای نمایش در شبکههای اجتماعی. میر شکار، کسی است که خونش زمین را نگه میدارد، نه کسی که در قاب عکس، خشونت را به رخ میکشد.
اما نهادهای فرهنگی استان کجای این معادلهاند؟ دفتر اجتماعی و فرهنگی استانداری، معاونت سیاسی و امنیتی، آموزش و پرورش، دانشگاهها، و بالاتر از همه صدا و سیما چه کردهاند؟ آیا در این سالها، یک طرح منسجم برای تغییر فرهنگ اسلحه تدوین شده است؟ چند فیلم کوتاه، چند مستند، چند برنامه رادیویی یا تلویزیونی برای اصلاح این نگاه پخش شده است؟ چند گفتوگوی صادقانه با مردم در این باره شکل گرفته است؟ متأسفانه، در اغلب موارد، کار فرهنگی در حد همایش، پوستر، یا بخشنامه باقی مانده است. در حالی که تغییر فرهنگ، با سخنرانی حاصل نمیشود. باید با زندگی مردم، آموزش و تربیت، با روایتهای تازه از قهرمانی و هویت درآمیزد.
سازمانهای مردمنهاد نیز مسئولاند. کار فرهنگی فقط به معنای دریافت بودجه نیست. باید روی همین مسائل کار کرد. باید در مدارس، دانشگاهها، و محلهها گفتوگوهای واقعی درباره خشونت و اسلحه شکل گیرد. باید نسل جوان بداند که مردانگی یعنی مهار خشم، نه ماشه کشیدن. باید یاد بگیریم که اسلحه، مظهر قدرت نیست؛ مظهر ناتوانی در گفتوگوست. جوامعی که گفتوگو را از دست میدهند، ناچار به سلاح پناه میبرند. و این همان اتفاقی است که کمکم در زیر پوست استان کهگیلویه و بویراحمد در حال رخ دادن است.
تا وقتی که تفنگ، جزئی از هویت باشد، هیچ قانونی نمیتواند این زنجیر را بگسلد. باید هویت را بازتعریف کرد. باید دوباره گفت که مردانگی در نجابت و خویشتنداری است. باید دوباره قهرمانان واقعی را به مردم نشان داد. قهرمانان بیاسلحه، کسانی که خشونت را شکست میدهند، نه آنها که آن را در دست میگیرند.
مسئولیت فرهنگی، مسئولیتی سنگین است. اگر نهادهای فرهنگی و اجتماعی در انجام آن کوتاهی کنند، هر قربانی بعدی، اتهامی است علیه آنها. هر پدری که به دست پسرش کشته میشود، هر جوانی که در عروسی جان میدهد، سندی بر ناکامی سیاستهای فرهنگی استان است. نمیشود پشت واژه کار فرهنگی زمانبر است، پنهان شد. بله، زمانبر است، اما از کی قرار است شروع شود؟ تا کی باید منتظر باشیم که حادثه دیگری، زنگ بیدارباش باشد؟
فرهنگ اسلحه در کهگیلویه و بویراحمد، زخمی عمیق است که از گذشته به ما رسیده، اما آینده را تهدید میکند. این زخم را باید با آموزش، گفتوگو و آگاهی درمان کرد. هیچ تفنگی قرار نیست امنیت بیاورد. امنیت، از اعتماد و گفتوگو زاده میشود.
میر شکار، آن کسی نیست که ماشه میکشد. میر شکار، آن کسی است که دست لرزان دیگری را از روی ماشه پایین میآورد. آن کسی که میتواند خشونت را مهار کند، نه آنکه آن را نمایش دهد.
به گزارش کبنا، بارها در همین پایگاه خبری گفته و نوشتهایم که نگهداری و استفاده از اسلحه در کهگیلویه و بویراحمد جان میگیرد. اما باز هم هر چند وقت یکبار، خبر مرگ انسانی بیگناه، شوکی به جامعه وارد میکند. گویی گوشها به شنیدن و چشمها به دیدن عادت کردهاند؛ انگار مرگ با تفنگ، در اذهان ما نهادینه شده است.
تقریباً همه ما صحنههایی از عروسی یا عزایی را به یاد داریم که در آن گلولهای شلیک شده و شادی یا سوگی به خون کشیده شده است. بارها دیدهایم که در جشن ازدواج، پسر جوانی به جای رقصیدن، تفنگی را بالا گرفته و در آسمان شلیک کرده است. گلوله اما گاهی آسمان را نمیشکافد؛ قلب کسی را میشکافد.
دادستان مرکز استان و دستگاه قضا به درستی بارها بر این موضوع تأکید کردهاند که ریشه این معضل، صرفاً در قانون نیست. این مسأله، مسأله فرهنگ و هویت است. در ذهن و ضمیر بخشی از جامعه، اسلحه فقط ابزار جنگ یا دفاع نیست، بلکه بخشی از تعریف خود است. گویی تفنگ در اینجا، امتداد نام و نژاد است؛ جزئی از مردانگی، شجاعت، و رسم است. در ادبیات محلی، کنار «کوه»، «کمر» و «دنا»، «برنو» آمده است. اسلحه در شعر و ضربالمثل و گفتوگو جا باز کرده است. و وقتی چیزی وارد زبان شود، وارد روح میشود.
روز گذشته، پدری به دست پسرش جان داد. پسر، از روی شوخی، ماشه را کشید. نمیدانست اسلحه پر است. همین ندانستن، همین بیاحتیاطی، همین سهلانگاری، خانوادهای را داغدار کرد. یک نفر دیگر هم به فهرست قربانیان نگهداری اسلحه در کهگیلویه و بویراحمد اضافه شد. هنوز ماجرای قتل پزشک یاسوج از خاطرها نرفته است. هنوز درگیریهای محلی که به مرگ ختم شد، فراموش نشده است. و هنوز کودکی هست که از صدای تیر میترسد، اما نمیداند چرا در جشن عروسی باید ترس با شادی همخانه شود.
در روان جمعی ما، اسلحه نوعی قدرت نمادین دارد. برای برخی، داشتن آن یعنی احساس امنیت؛ یعنی احساس برتری یا احساس حضور. اما این احساس، دروغین است. زیرا در واقع، نگهداری اسلحه، امنیت را نمیافزاید؛ بلکه ناامنی را به خانه میآورد. کافی است لحظهای غفلت، یک شوخی ساده، یا یک عصبانیت ناگهانی، تا زندگیها نابود شود. خشونت، از دل همین احساسات کوچک زاده میشود. حمل اسلحه، آستانه خشونت را پایین میآورد؛ همانطور که اخیراً در دهدشت، درگیری دو نوجوان با چاقو، به مرگ یکی از آنها انجامید. این اتفاقها، زنجیروار به هم متصلاند. فرهنگی که اسلحه را افتخار میداند، ناگزیر خشونت را عادی میکند. حتی اگر ابزار خشونت، چاقو باشد.
تلختر از همه، وقتی است که برخی از مسئولان همین استان، تصاویری از خود با اسلحه در دست منتشر میکنند. انگار گمان میکنند «میر شکار» شدهاند. غافل از آنکه با چنین رفتارهایی، الگوهای غلط را بازتولید میکنند. کسی که در مقام مسئولیت است، هر تصویرش پیام دارد، هر حرکتش معنا دارد. وقتی او با تفنگ عکس میگیرد، جوانی آن را نشانهای از افتخار میپندارد. اما باید یادآور شد که «میر شکار» کسی نیست که با اسلحه عکس بگیرد. میرشکار آنهایی بودند که جان خود را برای دفاع از وطن دادند. شهید اورنگ که داعش برای سرش جایزه گذاشت. عبدلرسول زرین، تکتیرانداز کهگیلویه و بویراحمدی که جانش را در میدان نبرد گذاشت. سردار شهابی، با بدنی پر از ترکش. سید علیمحمد بزرگواری که به سوریه رفت. میرشکار اینها بودند؛ کسانی که اسلحهشان برای دفاع از مردم بود، نه برای نمایش در شبکههای اجتماعی. میر شکار، کسی است که خونش زمین را نگه میدارد، نه کسی که در قاب عکس، خشونت را به رخ میکشد.
اما نهادهای فرهنگی استان کجای این معادلهاند؟ دفتر اجتماعی و فرهنگی استانداری، معاونت سیاسی و امنیتی، آموزش و پرورش، دانشگاهها، و بالاتر از همه صدا و سیما چه کردهاند؟ آیا در این سالها، یک طرح منسجم برای تغییر فرهنگ اسلحه تدوین شده است؟ چند فیلم کوتاه، چند مستند، چند برنامه رادیویی یا تلویزیونی برای اصلاح این نگاه پخش شده است؟ چند گفتوگوی صادقانه با مردم در این باره شکل گرفته است؟ متأسفانه، در اغلب موارد، کار فرهنگی در حد همایش، پوستر، یا بخشنامه باقی مانده است. در حالی که تغییر فرهنگ، با سخنرانی حاصل نمیشود. باید با زندگی مردم، آموزش و تربیت، با روایتهای تازه از قهرمانی و هویت درآمیزد.
سازمانهای مردمنهاد نیز مسئولاند. کار فرهنگی فقط به معنای دریافت بودجه نیست. باید روی همین مسائل کار کرد. باید در مدارس، دانشگاهها، و محلهها گفتوگوهای واقعی درباره خشونت و اسلحه شکل گیرد. باید نسل جوان بداند که مردانگی یعنی مهار خشم، نه ماشه کشیدن. باید یاد بگیریم که اسلحه، مظهر قدرت نیست؛ مظهر ناتوانی در گفتوگوست. جوامعی که گفتوگو را از دست میدهند، ناچار به سلاح پناه میبرند. و این همان اتفاقی است که کمکم در زیر پوست استان کهگیلویه و بویراحمد در حال رخ دادن است.
تا وقتی که تفنگ، جزئی از هویت باشد، هیچ قانونی نمیتواند این زنجیر را بگسلد. باید هویت را بازتعریف کرد. باید دوباره گفت که مردانگی در نجابت و خویشتنداری است. باید دوباره قهرمانان واقعی را به مردم نشان داد. قهرمانان بیاسلحه، کسانی که خشونت را شکست میدهند، نه آنها که آن را در دست میگیرند.
مسئولیت فرهنگی، مسئولیتی سنگین است. اگر نهادهای فرهنگی و اجتماعی در انجام آن کوتاهی کنند، هر قربانی بعدی، اتهامی است علیه آنها. هر پدری که به دست پسرش کشته میشود، هر جوانی که در عروسی جان میدهد، سندی بر ناکامی سیاستهای فرهنگی استان است. نمیشود پشت واژه کار فرهنگی زمانبر است، پنهان شد. بله، زمانبر است، اما از کی قرار است شروع شود؟ تا کی باید منتظر باشیم که حادثه دیگری، زنگ بیدارباش باشد؟
فرهنگ اسلحه در کهگیلویه و بویراحمد، زخمی عمیق است که از گذشته به ما رسیده، اما آینده را تهدید میکند. این زخم را باید با آموزش، گفتوگو و آگاهی درمان کرد. هیچ تفنگی قرار نیست امنیت بیاورد. امنیت، از اعتماد و گفتوگو زاده میشود.
میر شکار، آن کسی نیست که ماشه میکشد. میر شکار، آن کسی است که دست لرزان دیگری را از روی ماشه پایین میآورد. آن کسی که میتواند خشونت را مهار کند، نه آنکه آن را نمایش دهد.












![احضار وزیر نیرو به مجلس با سؤالات محمد بهرامی / نماینده بویراحمد خطاب به وزیر نیرو: سدسازیهای بدون مجوز زیستمحیطی «تعدی به شأن مجلس» است! / قانون برای اجراست نه تزئین / سدسازیهای بدون مجوز زیستمحیطی [سد ماندگان] «رویهی وزارتخانه» است یا استثنا؟ / چرا پروژههای غیرقانونی «خرسان ۳» و «ماندگان» ردیف بودجه عمرانی دارند؟ / چرا وزارت نیرو قانون محیط زیست را دور میزند؟ / انتقاد بهرامی: کشور در حوزه انرژیهای تجدیدپذیر عقب ماند؛ تدابیر وزارت نیرو برای تنوع سبد تولید برق چیست؟ / ۳۰٪ شبکه توزیع فرسوده است؛ بودجه نوسازی کجاست؟ احضار وزیر نیرو به مجلس با سؤالات محمد بهرامی / نماینده بویراحمد خطاب به وزیر نیرو: سدسازیهای بدون مجوز زیستمحیطی «تعدی به شأن مجلس» است! / قانون برای اجراست نه تزئین / سدسازیهای بدون مجوز زیستمحیطی [سد ماندگان] «رویهی وزارتخانه» است یا استثنا؟ / چرا پروژههای غیرقانونی «خرسان ۳» و «ماندگان» ردیف بودجه عمرانی دارند؟ / چرا وزارت نیرو قانون محیط زیست را دور میزند؟ / انتقاد بهرامی: کشور در حوزه انرژیهای تجدیدپذیر عقب ماند؛ تدابیر وزارت نیرو برای تنوع سبد تولید برق چیست؟ / ۳۰٪ شبکه توزیع فرسوده است؛ بودجه نوسازی کجاست؟](/images/docs/000505/n00505397-s.jpg)






















