تاریخ انتشار
سه شنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۴ ساعت ۱۲:۰۱
کد مطلب : ۴۹۹۱۴۳
یادداشتی از سید علی عباس محدث؛
درس قلندرِ تا ابد آبی به مدیران استان کهگیلویه و بویراحمد
۱
کبنا ؛
سید علیعباس محدث - جامعهشناس و روزنامهنگار - هویت هر ملتی به فرهنگ غنی از ادبیات، داستانها، تمثیلها، اسطورهها و قهرمانانی است که در ذهن و دل نسلهایش نهادینه شده و بخشی از زندگی اجتماعی آنها شده است. در این میان، اسطورهها بخش بزرگی از میراثفرهنگی هر جامعه را شکل میدهند و به شکلی پیوسته به ما یادآوری میکنند که چه هویت و پیشینهای داریم. در دیدگاه کارکردگرایی «اسطوره یک جزء حیاتی و جدانشدنی تمدن بشریت». تاریخ ملتها و اقوام بشری مؤید این حقیقت است که هر قبیله و ملتی به اسطورهها و نمادهای فرهنگیاش زنده است. تمدنها و جوامعی که قهرمانان و بزرگانِ تأثیرگذاری در هویتبخشی ملتشان داشتهاند، نهتنها حیات وجودی قومیت خود را در تاریخ ثبت نمودهاند؛ بلکه به ماهیتِ جغرافیای خود نیز جان و جمال بخشیدهاند. ماکس مولر معتقد است که «بیشتر اسطورهها، توصیف شاعرانة منظرههای باشکوه طبیعت هستند». به همین خاطر در اندیشه فلاسفه بزرگ یونان، اسطورهها را واقعیتی از ادبیات و جوهرۀ هنر ملتها میدانند.
ارنست کاسیرر میگوید «اسطوره، هنر، زبان و علم، همگی بهگونهای نمادین بازگو میشوند. نماد نه به معنای اینکه یک صورت محض به کمک اشاره و ترجمانِ تمثیلی بر واقعیت محققی دلالت کند، بلکه به معنی نیروهایی است که هر کدام جهانی را از آنِ خود میکند»؛ بنابراین اسطورهها مرزها را در مینوردند، از پهنای تاریخ عبور کرده، زمان را تسخیر و زندگی نسلهای بشری را هدایت و مدیریت میکنند. این خاصیتِ اسطورهها است که همچون ضرورتِ تنفس در کالبدِ زمان و تاریخادبیات قومیتها باشند. وقتی نمادها را ماهیت اجتماعی و از ارکان اصلی ساختارِ فرهنگی بدانیم؛ یعنی که اسطورهها، ادبیات، هنر، زبان و در یک جمله فرهنگ، فناناپذیر است.
ریکور بر این باور است که «اسطوره همیشه زنده است و با انسان خواهد بود»، یعنی هیچ عاملی نمیتواند، مانع نفوذ فرهنگی و سیطرۀ عقیدتی و آرمانی اسطورهها بشود. در چنین شرایطی است که پندارههای ذهنی ملتها بر مبنای تفکر عملی و رفتاری اساطیر شکل میگیرد. زیگموند فروید، اساطیر را در پرتو رؤیا تفسیر میکرد و باورداشت که «اساطیر، تهماندههای تغییر شکلیافتة تخیلات و امیال اقوام و ملل و رؤیاهای پیدرپی انسان در دوران جوانیاند». مکتب روانکاوی میگوید، «اسطوره در تاریخ زندگی انسانمانند رؤیا در زندگی هر کس است. به گمان فروید رؤیا اسطورهای فردیست و اسطوره رؤیای جمعی یک قوم و ملت است».
در این متن، نگاهی اجتماعی به اسطوره دارم و به جنبههای فلسفی و ادبی آن کمتر اشاره میکنم. چراکه مهمترین برداشت من از اسطورهها، آن وجهی است که محل بازپخش زندگی اجتماعی قوم در دورۀ خاص اساطیریاش است.
از این مقدمه، به دنبال یک حقیقت غیرقابلانکار هستم. حقیقتی که خود شاگرد همان مکتب و تربیتیافتة منش و اخلاق اجتماعی اسطورهاش هستم. روز یکشنبه شانزدهم اردیبهشت، آبیترین اسطوره ورزش استانم را باشکوه و جلال تمام رهسپار خانۀ ابدیاش کردیم. تمامی دوستان، شاگردان، رقبا و رفقای ورزشی و اجتماعی زندهیاد «قلندر سخنسنج» آمده بودند و دهدشت پرآوازه را به نام اسطورهاش، آبیپوش کردند. بدون از اینکه تبلیغی صورت بگیرد، اطلاعیهای در رسانههای دولتی و بیلبوردها و نهادها منتشر شود و یا مسئولان و حتی اداره کل ورزش و جوانان استان، تصمیمی بگیرد و میزبانی کنند، جنبش ملی شکل گرفت و مردمی که در عشق به فرهنگ و تمدن خود پایدار بوده و زندگی و معرفتشان را با محوریت اسطورههایشان بنا نهادهاند، حماسهای برای زنده نگهداشتن تاریخ خود رقم زدند. آن روز، نه مرگی بود و نه ماتمی، نه مشکیپوشی بود و نه دروغهای سیاسی، گفته شد. همۀ مردم با نماد و نشان آبی آمده بودند تا شاهد جلوهگریهای «قلندرِ» تاریخ کهگیلویه باشند. مردی که در عمق محرومیتها از دامن مردم بلند شد، نامآوری کرد و نامدارانی را همراه بود و برای جاودانگی مهر و دوستی، نماد آبی و منشِ پهلوانی و مهرورزی را در لحظهلحظة زندگیمان ثبت نمود. از تمامی شهرستانها، بخشها، قصبات، استانهای همجوار و حتی پایتخت ایران، مردانی از نژاد پهلوانی و مروت، قهرمانانی از جنس رفاقت و صداقت، و پرچمداران فرهنگِ مردمباوری و تاریخسازی، ورزشگاه آزادی دهدشت را برای تماشای هنرنماییهای قلندر بلندآوازة ایرانزمین، به رنگ آبی درآوردند و سرودِ «نامی که در دلها، هر گز نمیمیرد، اسطورۀ سخاوت، قلندرِ با نجابت» را زمزمه کردند.
اینگونه است که قلندر را مُرده نمیبینیم و آن اسطورۀ جاودانِ دیارمان را رؤیای زندگیمان میدانیم و بهدور از سیاستزدههای سوار بر گُرده مردم، در متن فکر و فرهنگِ مردم کشورمان، شکوهی از زیباییهای معرفتی، فلسفی و ادبی فرهنگ و تمدن خود، باور داریم. پس آقای استانداری که زحمتِ احترام به فرهنگ این مردم را به خود ندادی و همراهشان نبودی، مدیرکل تربیتبدنی استان که نمیدانی صندلی که بر آن نشستهای معروفیتش به اخلاق و مشی پهلوانی امثال قلندر است، رئیس هیئت فوتبال استان که دلدادگی به تاجِ بحرانزای فوتبال این مملکت را به شرکت در بدرقۀ بزرگمرد ورزش استان و جنوب کشور ترجیح دادی و شرکت نکردید، از چشم مردم افتادید. یکشنبه همیشه آبی و در روزی که اوجِ عزتِ مردم و قلندر خودنمایی میکرد، شما بر تختِ حضیض و پر ذلتِ مدیریتتان نشستید و نگاهتان از جلوههای زیبایی طبیعت کهگیلویه محروم شد.
اگر اندکی بر رفتارتان تأمل کردید، سراغی از استادان و دیگر اسطورههای کهگیلویه همچون اساتیدم، آقایان کرامت آرشیا، سید ابوصالح دانشفر، دکتر امین انوری، علی سینا برقک و دهها خوبان بیبدیل و بینظیر فرهنگ این دیار بگیرید و قبل از آنکه صندلیتان به فنا برود، مردمباوری و آدمیت بیاموزید. درس بزرگِ حیاتوممات اسطورهها که نه در مراسم زندهیادان، «سجاد رزمجو»، «فریدون داوری»، «محمدعلی حاج پور»، «لطفالله آروانه» و... فهمیدید و نه در حماسۀ پرشکوه تشییعِ «قلندر سخنسنج» درک کردید، آن است که مشروعیت و اعتبار مردم هزینۀ هرکسی نمیشود و خداوند هم فضیلتِ همگامی با مردم و قدردانی مردم را به هر کسی نمیدهد. «الحمدلله که نبودید و وعده حق تجلی عینی یافت.»!!! حداقل اگر میتوانید تمام داراییها و تواناییهای خود و اعوان و انصاب سیاسیتان را جمع کنید و یک قلندر دیگری را به جامعه فعلی تحویل دهید. حاشا اگر لیاقت چنین کاری را داشته باشید. اما پر واضح است که اسطورۀ تا ابد آبی شهر ما و زندگی امروز شماها مصداق این کلام امام علی (ع) است که میفرماید:
«خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَهً إِنْ مُتُّمْ مَعَهَا بَکَوْا عَلَيْكُمْ وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُمْ. با مردم آن چنان معاشرت کنید که اگر بمیرید بر مرگ شما اشک ریزند و اگر زنده بمانید به شما عشق ورزند».
روحت شاد، آبی خوشنام ایران

ارنست کاسیرر میگوید «اسطوره، هنر، زبان و علم، همگی بهگونهای نمادین بازگو میشوند. نماد نه به معنای اینکه یک صورت محض به کمک اشاره و ترجمانِ تمثیلی بر واقعیت محققی دلالت کند، بلکه به معنی نیروهایی است که هر کدام جهانی را از آنِ خود میکند»؛ بنابراین اسطورهها مرزها را در مینوردند، از پهنای تاریخ عبور کرده، زمان را تسخیر و زندگی نسلهای بشری را هدایت و مدیریت میکنند. این خاصیتِ اسطورهها است که همچون ضرورتِ تنفس در کالبدِ زمان و تاریخادبیات قومیتها باشند. وقتی نمادها را ماهیت اجتماعی و از ارکان اصلی ساختارِ فرهنگی بدانیم؛ یعنی که اسطورهها، ادبیات، هنر، زبان و در یک جمله فرهنگ، فناناپذیر است.
ریکور بر این باور است که «اسطوره همیشه زنده است و با انسان خواهد بود»، یعنی هیچ عاملی نمیتواند، مانع نفوذ فرهنگی و سیطرۀ عقیدتی و آرمانی اسطورهها بشود. در چنین شرایطی است که پندارههای ذهنی ملتها بر مبنای تفکر عملی و رفتاری اساطیر شکل میگیرد. زیگموند فروید، اساطیر را در پرتو رؤیا تفسیر میکرد و باورداشت که «اساطیر، تهماندههای تغییر شکلیافتة تخیلات و امیال اقوام و ملل و رؤیاهای پیدرپی انسان در دوران جوانیاند». مکتب روانکاوی میگوید، «اسطوره در تاریخ زندگی انسانمانند رؤیا در زندگی هر کس است. به گمان فروید رؤیا اسطورهای فردیست و اسطوره رؤیای جمعی یک قوم و ملت است».
در این متن، نگاهی اجتماعی به اسطوره دارم و به جنبههای فلسفی و ادبی آن کمتر اشاره میکنم. چراکه مهمترین برداشت من از اسطورهها، آن وجهی است که محل بازپخش زندگی اجتماعی قوم در دورۀ خاص اساطیریاش است.
از این مقدمه، به دنبال یک حقیقت غیرقابلانکار هستم. حقیقتی که خود شاگرد همان مکتب و تربیتیافتة منش و اخلاق اجتماعی اسطورهاش هستم. روز یکشنبه شانزدهم اردیبهشت، آبیترین اسطوره ورزش استانم را باشکوه و جلال تمام رهسپار خانۀ ابدیاش کردیم. تمامی دوستان، شاگردان، رقبا و رفقای ورزشی و اجتماعی زندهیاد «قلندر سخنسنج» آمده بودند و دهدشت پرآوازه را به نام اسطورهاش، آبیپوش کردند. بدون از اینکه تبلیغی صورت بگیرد، اطلاعیهای در رسانههای دولتی و بیلبوردها و نهادها منتشر شود و یا مسئولان و حتی اداره کل ورزش و جوانان استان، تصمیمی بگیرد و میزبانی کنند، جنبش ملی شکل گرفت و مردمی که در عشق به فرهنگ و تمدن خود پایدار بوده و زندگی و معرفتشان را با محوریت اسطورههایشان بنا نهادهاند، حماسهای برای زنده نگهداشتن تاریخ خود رقم زدند. آن روز، نه مرگی بود و نه ماتمی، نه مشکیپوشی بود و نه دروغهای سیاسی، گفته شد. همۀ مردم با نماد و نشان آبی آمده بودند تا شاهد جلوهگریهای «قلندرِ» تاریخ کهگیلویه باشند. مردی که در عمق محرومیتها از دامن مردم بلند شد، نامآوری کرد و نامدارانی را همراه بود و برای جاودانگی مهر و دوستی، نماد آبی و منشِ پهلوانی و مهرورزی را در لحظهلحظة زندگیمان ثبت نمود. از تمامی شهرستانها، بخشها، قصبات، استانهای همجوار و حتی پایتخت ایران، مردانی از نژاد پهلوانی و مروت، قهرمانانی از جنس رفاقت و صداقت، و پرچمداران فرهنگِ مردمباوری و تاریخسازی، ورزشگاه آزادی دهدشت را برای تماشای هنرنماییهای قلندر بلندآوازة ایرانزمین، به رنگ آبی درآوردند و سرودِ «نامی که در دلها، هر گز نمیمیرد، اسطورۀ سخاوت، قلندرِ با نجابت» را زمزمه کردند.
اینگونه است که قلندر را مُرده نمیبینیم و آن اسطورۀ جاودانِ دیارمان را رؤیای زندگیمان میدانیم و بهدور از سیاستزدههای سوار بر گُرده مردم، در متن فکر و فرهنگِ مردم کشورمان، شکوهی از زیباییهای معرفتی، فلسفی و ادبی فرهنگ و تمدن خود، باور داریم. پس آقای استانداری که زحمتِ احترام به فرهنگ این مردم را به خود ندادی و همراهشان نبودی، مدیرکل تربیتبدنی استان که نمیدانی صندلی که بر آن نشستهای معروفیتش به اخلاق و مشی پهلوانی امثال قلندر است، رئیس هیئت فوتبال استان که دلدادگی به تاجِ بحرانزای فوتبال این مملکت را به شرکت در بدرقۀ بزرگمرد ورزش استان و جنوب کشور ترجیح دادی و شرکت نکردید، از چشم مردم افتادید. یکشنبه همیشه آبی و در روزی که اوجِ عزتِ مردم و قلندر خودنمایی میکرد، شما بر تختِ حضیض و پر ذلتِ مدیریتتان نشستید و نگاهتان از جلوههای زیبایی طبیعت کهگیلویه محروم شد.
اگر اندکی بر رفتارتان تأمل کردید، سراغی از استادان و دیگر اسطورههای کهگیلویه همچون اساتیدم، آقایان کرامت آرشیا، سید ابوصالح دانشفر، دکتر امین انوری، علی سینا برقک و دهها خوبان بیبدیل و بینظیر فرهنگ این دیار بگیرید و قبل از آنکه صندلیتان به فنا برود، مردمباوری و آدمیت بیاموزید. درس بزرگِ حیاتوممات اسطورهها که نه در مراسم زندهیادان، «سجاد رزمجو»، «فریدون داوری»، «محمدعلی حاج پور»، «لطفالله آروانه» و... فهمیدید و نه در حماسۀ پرشکوه تشییعِ «قلندر سخنسنج» درک کردید، آن است که مشروعیت و اعتبار مردم هزینۀ هرکسی نمیشود و خداوند هم فضیلتِ همگامی با مردم و قدردانی مردم را به هر کسی نمیدهد. «الحمدلله که نبودید و وعده حق تجلی عینی یافت.»!!! حداقل اگر میتوانید تمام داراییها و تواناییهای خود و اعوان و انصاب سیاسیتان را جمع کنید و یک قلندر دیگری را به جامعه فعلی تحویل دهید. حاشا اگر لیاقت چنین کاری را داشته باشید. اما پر واضح است که اسطورۀ تا ابد آبی شهر ما و زندگی امروز شماها مصداق این کلام امام علی (ع) است که میفرماید:
«خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَهً إِنْ مُتُّمْ مَعَهَا بَکَوْا عَلَيْكُمْ وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُمْ. با مردم آن چنان معاشرت کنید که اگر بمیرید بر مرگ شما اشک ریزند و اگر زنده بمانید به شما عشق ورزند».
روحت شاد، آبی خوشنام ایران