تاریخ انتشار
پنجشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۴ ساعت ۱۸:۰۵
کد مطلب : ۵۰۲۴۷۶
کبنا بررسی کرد؛
به بهانه خودکشیهای اخیر در یکی از شهرستانهای کهگیلویه و بویراحمد / بازی با مرگ؛ از خودکشی تا رفتارهای پرخطر / چرا مسئولین استانی هنوز خودکشی را یک «مسأله اجتماعی» نمیدانند؟
۰
کبنا ؛در کمتر از ده روز، سه جوان در یکی از شهرستان کوچک خودکشی کردند. این مسأله نه فقط جان سه انسان، بلکه امنیت روانی یک جامعه را به لرزه درمیآورد. با وجود ابعاد هولناک این اتفاق، همچنان خبری از واکنش جدی یا حتی یک جلسهی اضطراری نیست. آیا باید منتظر مرگهای بیشتر بمانیم تا کسی باور کند خودکشی یک مسأله جدی اجتماعی است؟
به گزارش کبنا، در کمتر از ده روز، سه جوان در یکی از شهرستان کوچک دست به خودکشی زدند. این خبر تلخ، برای افکار عمومی کهگیلویه و بویراحمد چندان ناآشنا نیست. چرا که در سالهای گذشته بارها و بارها تیتر رسانههای استان کهگیلویه و بویراحمد با واژه خودکشی جوانان آغشته شده، اما همچنان دستان مسئولان در برابر این مسأله، خالی است.
شهرستانی با جمعیتی حدود ۲۵ هزار نفر، این روزها در شرایط خاصی به سر میبرد. سه جوان در اوج سنین زندگی، در شرایطی که از نظر اقتصادی نیز وضعیت مطلوبی داشتند، زندگیشان را پایان دادند. این واقعیت بهتنهایی کفایت میکند تا همه نظریههای تکعلتی کنار گذاشته شوند و مسئولان از تکیه زدن بر توجیهات تکراری فاصله بگیرند.
به گفته شهید سردار سلامی، فرمانده پیشین سپاه پاسدارن، هر جوان یک دنیا قدرت و خلاقیت است. اما گویا این جهانها در این شهرستان یکی پس از دیگری خاموش میشوند. فرماندار شهرستان هنوز حتی یک جلسه رسمی برای بررسی این وضعیت اضطراری برگزار نکرده است. نهادهای فرهنگی، که فلسفه وجودیشان پیشگیری از چنین مسائلی است، همچنان مهر سکوت بر لب دارند. نماینده مجلس هم گویی این شهرستان را به حال خود رها کرده و تمام تمرکزش بر دیگر حوزه انتخابیه خود گذاشته است. با این وضعیت، آیا نباید از خود بپرسیم جایگاه جان انسانها در نظام تصمیمسازی ما کجاست؟
خودکشی، برخلاف تصور رایج، یک پدیده شخصی و درونی صرف نیست؛ بلکه یک مسأله اجتماعیِ پیچیده و چندعلتی است. نظریههای جامعهشناختی بارها تأکید کردهاند که خودکشی ریشه در گسلهای اجتماعی، ضعف انسجام اجتماعی، نبود چشمانداز امیدبخش و بحران هویت دارد. دورکیم، جامعهشناس فرانسوی، در نظریه کلاسیک خود میگوید وقتی انسجام اجتماعی کاهش یابد و افراد احساس بیپناهی کنند، احتمال گرایش به خودکشی افزایش مییابد. همین امر را در این شهرستان میتوان دید.
از زاویه روانشناسی اجتماعی نیز، خودکشی نه فقط نتیجه اختلالات روانی، که بازتابی از احساس انزوا، فقدان معنا، و بیسرانجامی در جامعه است. این احساسات در فضاهایی رشد میکنند که در آنها جوانان نه تفریح دارند، نه امید به آینده، نه مکانی برای بروز استعدادها. در این شهرستان حتی یک سینما، یک مجتمع فرهنگی هنری، یک پارک عمومی استاندارد وجود ندارد. جوانی که هیچ فضایی برای رشد و مشارکت ندارد، کجا باید معنای زندگی را جستوجو کند؟
افزون بر خودکشی، رفتارهای پرخطر دیگری نیز در بین جوانان استان کهگیلویه و بویراحمد دیده میشود. رانندگی با سرعتهای مرگبار در معابر شهری، شاید به قصد خودکشی نباشد، اما بهنوعی مرگ را به بازی گرفتن است. اینها همه شاخصهایی از بحران هویت، بیمعنایی و تهیبودگی در میان نسل جوان هستند. بحرانهایی که با جلسات کوتاهمدت قابل حل نیستند.
باید این واقعیت تلخ را پذیرفت که هیچ طرح ضربتیای نمیتواند بحران خودکشی را حل کند. این بحران نیازمند مداخلهای عمیق، فرهنگی، ساختاری و اجتماعی است. باید رسانهها، صدا و سیما، مدارس، دانشگاهها، مساجد، شوراهای شهری و سازمانهای مردمنهاد دست به دست هم دهند. این اقدام باید مستمر، بلندمدت، متناسب با ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی منطقه، و همراه با نظارت تخصصی روانشناسان و جامعهشناسان باشد.
در طول سالهای گذشته، بارها گزارشهایی از خودکشی در شهرهای استان منتشر شده است. هر بار رسانهها با تیترهای درشت، به موضوع پرداختهاند، اما تاکنون شاهد برنامهای جدی و اثربخش نبودهایم. شاید چون مسئولان استانی، هنوز خودکشی را مسأله نمیدانند. آنها آن را یک حادثه میپندارند؛ یک اتفاق گذرا که میتوان با بیانیهای ساده از کنار آن گذشت. اما چنین نیست. خودکشی، زنگ خطری است که خبر از عمیقترین خلأهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و روانی میدهد.
روشن است که هر جان از دست رفته، نه فقط یک فرد، بلکه بخشی از آینده این جامعه است. امروز سه جوان در این شهرستان جان سپردند، اما اگر سکوت ادامه یابد، فردا نوبت چه کسی است؟
به گزارش کبنا، در کمتر از ده روز، سه جوان در یکی از شهرستان کوچک دست به خودکشی زدند. این خبر تلخ، برای افکار عمومی کهگیلویه و بویراحمد چندان ناآشنا نیست. چرا که در سالهای گذشته بارها و بارها تیتر رسانههای استان کهگیلویه و بویراحمد با واژه خودکشی جوانان آغشته شده، اما همچنان دستان مسئولان در برابر این مسأله، خالی است.
شهرستانی با جمعیتی حدود ۲۵ هزار نفر، این روزها در شرایط خاصی به سر میبرد. سه جوان در اوج سنین زندگی، در شرایطی که از نظر اقتصادی نیز وضعیت مطلوبی داشتند، زندگیشان را پایان دادند. این واقعیت بهتنهایی کفایت میکند تا همه نظریههای تکعلتی کنار گذاشته شوند و مسئولان از تکیه زدن بر توجیهات تکراری فاصله بگیرند.
به گفته شهید سردار سلامی، فرمانده پیشین سپاه پاسدارن، هر جوان یک دنیا قدرت و خلاقیت است. اما گویا این جهانها در این شهرستان یکی پس از دیگری خاموش میشوند. فرماندار شهرستان هنوز حتی یک جلسه رسمی برای بررسی این وضعیت اضطراری برگزار نکرده است. نهادهای فرهنگی، که فلسفه وجودیشان پیشگیری از چنین مسائلی است، همچنان مهر سکوت بر لب دارند. نماینده مجلس هم گویی این شهرستان را به حال خود رها کرده و تمام تمرکزش بر دیگر حوزه انتخابیه خود گذاشته است. با این وضعیت، آیا نباید از خود بپرسیم جایگاه جان انسانها در نظام تصمیمسازی ما کجاست؟
خودکشی، برخلاف تصور رایج، یک پدیده شخصی و درونی صرف نیست؛ بلکه یک مسأله اجتماعیِ پیچیده و چندعلتی است. نظریههای جامعهشناختی بارها تأکید کردهاند که خودکشی ریشه در گسلهای اجتماعی، ضعف انسجام اجتماعی، نبود چشمانداز امیدبخش و بحران هویت دارد. دورکیم، جامعهشناس فرانسوی، در نظریه کلاسیک خود میگوید وقتی انسجام اجتماعی کاهش یابد و افراد احساس بیپناهی کنند، احتمال گرایش به خودکشی افزایش مییابد. همین امر را در این شهرستان میتوان دید.
از زاویه روانشناسی اجتماعی نیز، خودکشی نه فقط نتیجه اختلالات روانی، که بازتابی از احساس انزوا، فقدان معنا، و بیسرانجامی در جامعه است. این احساسات در فضاهایی رشد میکنند که در آنها جوانان نه تفریح دارند، نه امید به آینده، نه مکانی برای بروز استعدادها. در این شهرستان حتی یک سینما، یک مجتمع فرهنگی هنری، یک پارک عمومی استاندارد وجود ندارد. جوانی که هیچ فضایی برای رشد و مشارکت ندارد، کجا باید معنای زندگی را جستوجو کند؟
افزون بر خودکشی، رفتارهای پرخطر دیگری نیز در بین جوانان استان کهگیلویه و بویراحمد دیده میشود. رانندگی با سرعتهای مرگبار در معابر شهری، شاید به قصد خودکشی نباشد، اما بهنوعی مرگ را به بازی گرفتن است. اینها همه شاخصهایی از بحران هویت، بیمعنایی و تهیبودگی در میان نسل جوان هستند. بحرانهایی که با جلسات کوتاهمدت قابل حل نیستند.
باید این واقعیت تلخ را پذیرفت که هیچ طرح ضربتیای نمیتواند بحران خودکشی را حل کند. این بحران نیازمند مداخلهای عمیق، فرهنگی، ساختاری و اجتماعی است. باید رسانهها، صدا و سیما، مدارس، دانشگاهها، مساجد، شوراهای شهری و سازمانهای مردمنهاد دست به دست هم دهند. این اقدام باید مستمر، بلندمدت، متناسب با ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی منطقه، و همراه با نظارت تخصصی روانشناسان و جامعهشناسان باشد.
در طول سالهای گذشته، بارها گزارشهایی از خودکشی در شهرهای استان منتشر شده است. هر بار رسانهها با تیترهای درشت، به موضوع پرداختهاند، اما تاکنون شاهد برنامهای جدی و اثربخش نبودهایم. شاید چون مسئولان استانی، هنوز خودکشی را مسأله نمیدانند. آنها آن را یک حادثه میپندارند؛ یک اتفاق گذرا که میتوان با بیانیهای ساده از کنار آن گذشت. اما چنین نیست. خودکشی، زنگ خطری است که خبر از عمیقترین خلأهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و روانی میدهد.
روشن است که هر جان از دست رفته، نه فقط یک فرد، بلکه بخشی از آینده این جامعه است. امروز سه جوان در این شهرستان جان سپردند، اما اگر سکوت ادامه یابد، فردا نوبت چه کسی است؟