تاریخ انتشار
چهارشنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ ساعت ۰۹:۵۷
کد مطلب : ۴۹۹۴۹۴
یادداشت|
چرا رهبری میگوید «مذاکره با آمریکا فایده ندارد»؟ / تحلیلی مبتنی بر نظریه مفاهمه یورگن هابرماس
صیاد خردمند
۱
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛صیاد خردمند از مخاطبان کبنا نیوز با ارسال یادداشتی به این پایگاه خبری، نوشت: آنچه از دید رهبر انقلاب، مذاکره با آمریکا را بینتیجه میسازد، نه اصل گفتوگو، بلکه عدم صداقت و بدعهدی طرف مقابل است؛ این یادداشت، تحلیلی در پرتو نظریه گفتوگوی اخلاقمحور هابرماس بر نگاه رهبر انقلاب به مذاکره است. متن کامل این یادداشت را در ادامه میتوانید بخوانید.
در سالهای اخیر، یکی از مناقشهبرانگیزترین مباحث در حوزه سیاست خارجی ایران، مسئله مذاکره با ایالات متحده آمریکا بوده است. مواضع رهبر انقلاب، درباره مذاکره همواره مورد تفسیرهای گوناگون قرار گرفته است؛ برخی آن را مخالفت با مذاکره و برخی دیگر آن را تاکتیکی درون سیاستی میدانند. اما واقعیت این است که رهبر انقلاب هیچگاه اصل مذاکره را نفی نکرده، بلکه آنچه در کلام ایشان بهوضوح دیده میشود، تأکید بر شروط مفهومی و رفتاری گفتوگوست؛ بهبیاندیگر، ایشان بر لزوم وجود شرایط اخلاقی و معرفتی برای مذاکرهای اثربخش و ثمربخش پای میفشارند. از همین منظر، میتوان برای فهم عمیقتر موضع رهبر انقلاب، به نظریه «کنش ارتباطی» و «مفاهمه»ی یورگن هابرماس رجوع کرد. یورگن هابرماس، فیلسوف و جامعهشناس آلمانی، در نظریه «کنش ارتباطی» خود، تفکیکی بنیادی میان دو نوع عقلانیت قائل میشود: عقلانیت ابزاری و عقلانیت ارتباطی. عقلانیت ابزاری، ابزارگرایانه و سودمحور است؛ درحالیکه عقلانیت ارتباطی مبتنی بر فهم مشترک، صداقت گفتاری و هدف دستیابی به حقیقت از طریق گفتوگو است.
در نظریه مفاهمهای هابرماس، گفتوگو تنها زمانی معتبر و مشروع است که سه شرط در آن رعایت شود: یک) صداقت گفتاری: طرفین باید نیت واقعی خود را بیان کنند. دو) درک مشترک از مفاهیم: زبان و مقاصد طرفین باید شفاف و همفهم باشند. سه) تعهد به نتایج گفتوگو: گفتوگو نباید صرفاً پوششی برای بازیهای قدرت باشد.
از این منظر، گفتوگو نه یک تکنیک دیپلماتیک، بلکه فرآیندی اخلاقی و تعهدآور است. اینجاست که موضع رهبر انقلاب قابل تحلیل و فهمی دقیقتر میشود.
رهبر انقلاب، در سخنان متعدد خود، اصل مذاکره را رد نمیکنند. بهعنوان نمونه، ایشان در سالهای پس از توافق برجام بارها تأکید کردند که «ما با اصل مذاکره مخالفتی نداریم، ولی به تجربه دریافتهایم که طرف مقابل – بهویژه آمریکا – اهل عهد نیست». در این سخن، سه مؤلفه بنیادین دیده میشود:
پذیرش گفتوگو بهعنوان اصل معقول سیاست خارجی، تجربهگرایی در ارزیابی رفتار طرف مقابل و تمرکز بر فقدان شرایط لازم برای یک مفاهمه واقعی.
درواقع، ایشان مذاکره را در چارچوب عقلانیت ارتباطی میپذیرند، اما بهدرستی هشدار میدهند که در غیاب صداقت، احترام متقابل و اراده واقعی برای تفاهم، مذاکره تبدیل به میدان فریب و تحمیل خواهد شد.
آمریکا در دهههای اخیر نشان داده که در روابط بینالملل، بیشتر بر مبنای عقلانیت ابزاری عمل میکند: یعنی نه برای فهم مشترک، بلکه برای کسب حداکثری منافع، حتی به قیمت زیر پا گذاشتن تعهدات خود. خروج یکجانبه از برجام، تحریمهای پیدرپی، ترور سردار سلیمانی و سیاست فشار حداکثری، همه گواهی بر این مدعاست. از نگاه هابرماسی، چنین رفتاری مانع اصلی مفاهمه است.
رهبر انقلاب در برابر چنین رویکردی، نه از سر تعصب، بلکه از موضعی عقلانی و مبتنی بر تجارب عینی، به ملت ایران هشدار میدهند. ایشان بارها گفتهاند که «دشمن بهدنبال خلع سلاح ایران از درون است»؛ یعنی هدف مذاکره، نه رسیدن به توافقی منصفانه، بلکه تحمیل عقبنشینی یکطرفه است.
اگر هابرماس گفتوگو را ابزار دستیابی به تفاهم بر مبنای صداقت میداند، رهبر انقلاب نیز مذاکره را تنها در صورتی مفید میدانند که بر پایه منطق احترام، شفافیت و تعهد واقعی به توافق باشد. این دیدگاه نه تنها با نظریههای مدرن فلسفه سیاسی در تضاد نیست، بلکه نشانهای از بلوغ سیاستورزی در فضای بینالملل است.
در دنیایی که زبان دیپلماسی گاه به پوششی برای فریب بدل میشود، هشدارهای رهبری نسبت به ضرورت حفظ کرامت و عزت ملی در گفتوگوها، بیش از آنکه ایدئولوژیک باشد، ریشه در عقلانیت ارتباطی و فهمی اخلاقمحور از گفتوگو دارد.
در سالهای اخیر، یکی از مناقشهبرانگیزترین مباحث در حوزه سیاست خارجی ایران، مسئله مذاکره با ایالات متحده آمریکا بوده است. مواضع رهبر انقلاب، درباره مذاکره همواره مورد تفسیرهای گوناگون قرار گرفته است؛ برخی آن را مخالفت با مذاکره و برخی دیگر آن را تاکتیکی درون سیاستی میدانند. اما واقعیت این است که رهبر انقلاب هیچگاه اصل مذاکره را نفی نکرده، بلکه آنچه در کلام ایشان بهوضوح دیده میشود، تأکید بر شروط مفهومی و رفتاری گفتوگوست؛ بهبیاندیگر، ایشان بر لزوم وجود شرایط اخلاقی و معرفتی برای مذاکرهای اثربخش و ثمربخش پای میفشارند. از همین منظر، میتوان برای فهم عمیقتر موضع رهبر انقلاب، به نظریه «کنش ارتباطی» و «مفاهمه»ی یورگن هابرماس رجوع کرد. یورگن هابرماس، فیلسوف و جامعهشناس آلمانی، در نظریه «کنش ارتباطی» خود، تفکیکی بنیادی میان دو نوع عقلانیت قائل میشود: عقلانیت ابزاری و عقلانیت ارتباطی. عقلانیت ابزاری، ابزارگرایانه و سودمحور است؛ درحالیکه عقلانیت ارتباطی مبتنی بر فهم مشترک، صداقت گفتاری و هدف دستیابی به حقیقت از طریق گفتوگو است.
در نظریه مفاهمهای هابرماس، گفتوگو تنها زمانی معتبر و مشروع است که سه شرط در آن رعایت شود: یک) صداقت گفتاری: طرفین باید نیت واقعی خود را بیان کنند. دو) درک مشترک از مفاهیم: زبان و مقاصد طرفین باید شفاف و همفهم باشند. سه) تعهد به نتایج گفتوگو: گفتوگو نباید صرفاً پوششی برای بازیهای قدرت باشد.
از این منظر، گفتوگو نه یک تکنیک دیپلماتیک، بلکه فرآیندی اخلاقی و تعهدآور است. اینجاست که موضع رهبر انقلاب قابل تحلیل و فهمی دقیقتر میشود.
رهبر انقلاب، در سخنان متعدد خود، اصل مذاکره را رد نمیکنند. بهعنوان نمونه، ایشان در سالهای پس از توافق برجام بارها تأکید کردند که «ما با اصل مذاکره مخالفتی نداریم، ولی به تجربه دریافتهایم که طرف مقابل – بهویژه آمریکا – اهل عهد نیست». در این سخن، سه مؤلفه بنیادین دیده میشود:
پذیرش گفتوگو بهعنوان اصل معقول سیاست خارجی، تجربهگرایی در ارزیابی رفتار طرف مقابل و تمرکز بر فقدان شرایط لازم برای یک مفاهمه واقعی.
درواقع، ایشان مذاکره را در چارچوب عقلانیت ارتباطی میپذیرند، اما بهدرستی هشدار میدهند که در غیاب صداقت، احترام متقابل و اراده واقعی برای تفاهم، مذاکره تبدیل به میدان فریب و تحمیل خواهد شد.
آمریکا در دهههای اخیر نشان داده که در روابط بینالملل، بیشتر بر مبنای عقلانیت ابزاری عمل میکند: یعنی نه برای فهم مشترک، بلکه برای کسب حداکثری منافع، حتی به قیمت زیر پا گذاشتن تعهدات خود. خروج یکجانبه از برجام، تحریمهای پیدرپی، ترور سردار سلیمانی و سیاست فشار حداکثری، همه گواهی بر این مدعاست. از نگاه هابرماسی، چنین رفتاری مانع اصلی مفاهمه است.
رهبر انقلاب در برابر چنین رویکردی، نه از سر تعصب، بلکه از موضعی عقلانی و مبتنی بر تجارب عینی، به ملت ایران هشدار میدهند. ایشان بارها گفتهاند که «دشمن بهدنبال خلع سلاح ایران از درون است»؛ یعنی هدف مذاکره، نه رسیدن به توافقی منصفانه، بلکه تحمیل عقبنشینی یکطرفه است.
اگر هابرماس گفتوگو را ابزار دستیابی به تفاهم بر مبنای صداقت میداند، رهبر انقلاب نیز مذاکره را تنها در صورتی مفید میدانند که بر پایه منطق احترام، شفافیت و تعهد واقعی به توافق باشد. این دیدگاه نه تنها با نظریههای مدرن فلسفه سیاسی در تضاد نیست، بلکه نشانهای از بلوغ سیاستورزی در فضای بینالملل است.
در دنیایی که زبان دیپلماسی گاه به پوششی برای فریب بدل میشود، هشدارهای رهبری نسبت به ضرورت حفظ کرامت و عزت ملی در گفتوگوها، بیش از آنکه ایدئولوژیک باشد، ریشه در عقلانیت ارتباطی و فهمی اخلاقمحور از گفتوگو دارد.